عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

به یاد غواصان دست بسته
یک شنبه 5 مهر 1394 ساعت 23:8 | بازدید : 471 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

اولین تصویر از غواصان دست بسته شهید

اولین تصویر از غواصان دست بسته شهید

اولین تصویر از غواصان دست بسته شهید

اولین تصویر از غواصان دست بسته شهید

اولین تصویر از غواصان دست بسته شهید

اولین تصویر از غواصان دست بسته شهید

اولین تصویر از غواصان دست بسته شهید

اولین تصویر از غواصان دست بسته شهید

اولین تصویر از غواصان دست بسته شهید

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 1 مهر 1394 ساعت 22:41 | بازدید : 328 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

اوایل جنگ تحمیلی منطقه کردستان در تصرف گروهکهای ضدانقلاب بود ولی جوان 25 ساله مشهدی توانست بسیاری از این مناطق را از دست گروهکها آزاد کند تا آنجا که گروههای ضدانقلاب برای مرده یا زنده اعجوبه جنگهای چریکی (شهید محمود کاوه) جایزه تعیین کرده بودند. 
به گزارش خبرنگار مهر، روایتها و داستانهای زیادی از زندگی شهدا و ایثارگران منتشر شده ولی واقعا برخی شهدا هنوز هم ناشناخته مانده اند و نسل امروز اطلاعات چندانی از این قهرمانان وطن ندارند. یکی از این شهدا شهید محمود کاوه است. شاید بهتر باشد روایت زندگی محمود کاوه را اینگونه آغاز کنیم. به قول معروف محمود بچه بازاری بود و بخشی از دوران کودکی اش را در کنار پدر در بازار مشهد گذراند. البته پدر محمود در دوران طاغوت برای مبارزات علیه رژیم شاه با چهره هایی مانند شهید هاشمی نژاد و حضرت آیت الله خامنه ای ارتباطات نزدیکی داشت و گاهی هم پسرش را با خودش به محفلهای سیاسی می برد.

 

 

از دبیرستان و حوزه علمیه تا گذراندن دوره های چریکی

این رفت و آمدها ادامه داشت تا اینکه محمود پا به دبیرستان گذاشت و همزمان در حوزه علمیه و پای منبر درس آیت الله خامنه ای دروس حوزوی را فرا گرفت. مبارزات محمود کاوه در دوران دبیرستان و حضور در راهپیماییها وی را یکی از عناصر فعال انقلابی معرفی کرد تا اینکه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مشهد شد. علاقه محمود به جنگهای نامنظم موجب شد تا دوره های سخت چریکی و تکاوری را بگذراند و تخصص این شهید موجب شد تا به دلیل شایستگی که دارد به عنوان مامور حفاظت از بیت رهبری (حضرت امام خمینی ره) از مشهد به تهران منتقل شود.

پس از آغاز جنگ تحمیلی محمود کاوه خود را به نیروهای خراسان رساند و به عنوان مربی در یکی از پادگانها مشغول به خدمت شد. شور و اشتیاق محمود برای حضور در خط مقدم موجب شد تا فرماندهان وی را به منطقه آشوب زده کردستان منتقل کنند که نخستین ماموریت شهید کاوه در این منطقه آزادی بوکان بود. تواناییها و پشتکار محمود موجب شد تا پس از مدتی به عنوان فرمانده سپاه سقز منصوب شود.

شهید کاوه که همیشه عملیاتها و اقداماتش موجب تحیر فرماندهان بود توانست با کمترین نیروی عملیاتی منطقه اشغال شده بسطام را در مدت 24 ساعت از دست عناصر ضد انقلاب آزاد کند.

این اقدام شهید کاوه و تیم عملیاتی اش موجب شد تا گروهکهای ضد انقلاب مستقر در مرزهای ایران برای زنده و یا مرده محمود جایزه بزرگی تعیین کنند. ولی کاوه آرام ننشست و به عنوان فرمانده عملیات تیپ شهدا به فرماندهی شهید ناصر کاظمی به قلب دشمن یورش برد. آوازه حضور محمود کاوه در نوک پیکان تیپ شهدا وحشت در دل منافقان به وجود آورد تا جائیکه این تیپ توانست سد بوکان، صائین دژ، کیله، آشنوزنگ و محور استراتژیک پیرانشهر به سردشت را آزاد کنند.

 

فرمانده تیپ شهدا/ شهادت در قله 2519

در این عملیاتها فرمانده تیپ به شهادت رسید و در خردادماه سال 62 محمود کاوه به عنوان فرمانده تیپ شهدا منصوب شد. اولین ماموریت تیپ پس از فرماندهی شهید کاوه انجام عملیات برون مرزی والفجر 2 در منطقه حاج عمران بود که همزمانی آن با عملیات والفجر 4 موجب شد تا بخش زیادی از مناطق کردستان و سردشت از وجود ضد انقلاب پاکسازی شود. تا اینکه در تاریخ 11 شهریورماه سال 65 کاوه در جریان عملیات کربلای 2 بر بلندای قله 2519 حاج عمران به شهادت رسید.

تعداد مسئولیتها در دوران انقلاب و دفاع مقدس:

•مربی آموزش نظامی
•مسئول محافظین بیت امام
•مربی آموزش نظامی
•مسئول عملیات سقز
•مسئول عملیات تیپ ویژه شهدا
•فرمانده تیپ ویژه شهدا
•فرمانده لشکر ویژه شهدا
تعداد مجروحیتها:

•اصابت گلوله به ناحیه شکم اسفند ماه ۱۳۶۱ پاکسازی روستای محمد شاه از توابع مهاباد
•اصابت گلوله به ناحیه شانه چپ مرداد ماه ۱۳۶۳ پاکسازی منطقه عمومی دارلک از توابع مهاباد
•اصابت ترکش به ناحیه دست راست وسر بهمن ماه ۱۳۶۳ منطقه عملیاتی بدر
•اصابت ترکش به صورت اسفند ماه ۱۳۶۴ منطقه عملیاتی والفجر
•اصابت ۱۲ ترکش نارنجک به ناحیه سر اردیبهشت ۱۳۶۵ منطقه عمومی حاج عمران عراق موسوم به تک حاج عمران
 
فیلم سینمایی "شورشیرین" روایت زندگی شهید کاوه

حال پس از گذشت بیش از 25 سال از شهادت این سردار رشید فیلم سینمایی از زندگی محمود کاوه ساخته شده است. "شور شیرین" راوی قسمتی از حماسه دلاوریهای شهید کاوه است و الزاما پایان‌بندی تراژیک ندارد. به این معنی که برای تحریک آلام مخاطب، کارگردان در پایان فیلم، کاوه را به شهادت نمی‌رساند؛ مجموعا کارگردان در "شور شیرین" کوشیده کاوه را به جامعه معرفی کند.
 
حمیدرضا عمّارلو متولد سال 1368 بازیگر نقش شهید محمود کاوه است
 
 
روایت همسر شهید از خواستگاری تا سه سال زندگی با محمود کاوه

همسر شهید محمود کاوه می گوید: آقا محمود را از دو سال قبل از خواستگاری می‌شناختم. چون مددکار سپاه بودم و برای سرکشی به خانواده‌های رزمنده و شهدا می‌رفتم به منزل کاوه هم سر می‌زدم. مادرش گله می‌کرد که محمود نه تلفن می‌زند و نه مرخصی می‌آید. همین رفت و آمدها و به خصوص خواهر بزرگش که مدتی همکار ما بود زمینه‌ای برای آشنایی بیشتر خانواده آن‌ها شد و بالاخره به خواستگاری آمدند. زمان خواستگاری من خجالت می کشیدم و به گلهای قالی خیره شده بودم. بین ما سکوت بود تا اینکه آقا محمود گفت: می‌خواهم دینم کامل شود و قصد من این است ازدواج کنم تا شهید بشوم. البته همیشه آرزویم این بود که با یک سید ازدواج کنم. شاکی بودم از این که محمود سید نبود و من عروس حضرت فاطمه (س) نشده بودم. آن روز گذشت و من شبش فکر کردم که فردا برای خرید و مراسم عقد چه کنم که روز بعد فهمیدم آقا محمود همان شب به کردستان رفته تا هشت ماه از او خبری نشد.
 
خطبه عقد را امام (ره) خواندند
 
خطبه عقد را امام برایمان خواند. آقای آشتیانی رفت نزدیک امام و گفت: دامادمان آقای کاوه ست. محمود کاوه. می شناسیدشان که؟ امام نگاهش کرد و لبخند زد، سرش را گرفت طرف آسمان، چیزی زیر لب زمزمه کرد که به دعا می‌مانست. یک قرآن با خودمان برده بودیم امام امضایش کرد. هنوز یادگار نگهش داشته‌ام.
 
در طول سه سال زندگی تنها 100 روز در کنار هم بودیم
 
همسر شهید کاوه می گوید: در طول سه سالی که با هم بودیم شاید صد روز در کنار هم نبودیم تازه برای هر روز فقط یک تا دو ساعت در خانه بود که اتاق را هم مقر فرماندهی کرده بود. به منطقه تلفن می‌زد یا نیرو جمع می‌کرد، متن سخنرانی را آماده می‌کرد و یا دوستانش را می‌دید حتی موقع خواب هم آرامش نداشت.
 

 

 


"زهرا کاوه" فرزند شهید از تصویرش با لباس سپاه می گوید
 
زهرا کاوه، دانشجوی فوق لیسانس رشته حسابداری، متأهل و دارای 2 فرزند است. در مورد پدرش می گوید: پدر را از طریق مادر، عمه‌ها و پدربزرگ شناختم. جالب‌ترین بخش زندگی پدر برای من سن پدر است. اینکه در این سن کم، کسی بتواند  تا این  اندازه پیشرفت‌ کند. من خودم 28 سال سن دارم و هنوز در ابتدای راه هستم. ولی شهید کاوه در 25 سالگی، مدارج بالایی را طی کرده بود. در مورد عکسی که در کودکی با لباس سپاه از او گرفته شده می گوید: این لباس را مادرم به من پوشانده بود. خود مادرم سپاهی و نظامی است و علاقه خاصی به نظام مقدس سپاه دارد. برای همین هم یکی از لباسهای پدرم را به خیاطی دادند تا برایم کوچک کند و ایشان به تنم پوشاندند. ای کاش آن زمان دوربینها زندگی پدرم را به تصویر می کشیدند.   



دهم شهريورماه سالروز شهادت سردار بزرگ سپاه اسلام، شهید محمود كاوه است. 

 به اين مناسبت مروري می کنیم بر زندگي، فعاليت‌ها و چگونگی شهادت شهيد كاوه، به این امید که رهرو راهش باشم و یاریگر ما در روز جزا باشد.

تولد و كودكي

سال ‌١٣٤٠ هجري شمسي در مشهد مقدس متولد شد. پدرش كه از كسبه متعهد به شمار مي‌آمد، در دوران ستمشاهي و اختناق، با علما و روحانيون مبارز، از جمله حضرت آيت‌الله العظمي خامنه‌اي، شهيد هاشمي‌نژاد و شهيد كامياب ارتباط داشت. وي كه براي تربيت فرزندش اهميت زيادي قائل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبي و نماز جماعت مي‌برد و از اين راه فرزندش را با مكتب اهل بيت (ع) و تعاليم انسان‌ساز اسلام آشنا مي‌كرد.

 

كاوه دوران تحصيلات ابتدايي خود را در چنين شرايطي سپري كرد. از آنجا كه خواست پدرش به هنگام تولد محمود، اين بود كه وي را در سلك صالحان و پيروان واقعي مكتب اسلام قرار دهد، با علاقه قلبي و مشورت پدر وارد حوزه علميه شد و همزمان، تحصيلات دوران راهنمايي و دبيرستان را نيز ادامه داد.

با شروع جريانات انقلاب، او كه جواني بانشاط، فعال و مذهبي بود با شركت در محافل مساجد جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبي(ع) كه در آن زمان از مراكز تجمع نيروهاي مبارز بود، از هدايتها و تعاليم حضرت آيت‌الله خامنه‌اي بهره‌هاي فراواني برد و ره‌توشه‌هاي همين تعاليم را با خود به محيط دبيرستان و ميان دانش‌آموزان منتقل كرد. او در دبيرستان به عنوان محور مبارزه شناخته مي‌شد. با علاقه وافر، به پخش اعلاميه‌هاي حضرت امام خميني(ره) مي‌پرداخت و فعالانه در راهپيمايي‌ها و درگيري‌هاي زمان انقلاب شركت داشت.



فعاليت‌هاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي

با پيروزي انقلاب اسلامي، كاوه جزو اولين عناصر مؤمن و متعهدي بود كه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در شهر مقدس مشهد پيوست و پس از گذراندن يك دوره آموزش شش ماهه چريكي، به آموزش نظامي برادران سپاه و بسيج پرداخت. پس از آن براي حفاظت از بيت شريف حضرت امام خميني(ره) در يك ماموريت شش ماهه به تهران عزيمت كرد و با شروع جنگ تحميلي، به همراه تعدادي از نيروهاي خراسان به جبهه‌هاي جنوب اعزام شد. مدتي بعد به علت نياز شديدي كه پادگان به مربي داشت او را براي آماده‌سازي و آموزش نيروها به مشهد فراخواندند.

كاوه در كردستان

علي‌رغم اينكه براي آموزش نيروها اهميت بالايي قائل بود و مسوول مستقيم او زياد تمايل نداشت وي را (كه از مربيان دلسوز و قوي محسوب مي‌شد) به جبهه اعزام كند، اما روح پرتلاطم او به دنبال فرصتي بود تا رودرروي دشمن قرار گيرد و در صحنه‌هاي كارزار انقلاب و ارزش‌هاي آن عملاً دفاع كند. بنابراين در اولين فرصت با جلب رضايت فرمانده پادگان به ديار كردستان (كه در آن زمان توسط گروهك‌ها و عناصر ضدانقلاب دچار مشكلات و آشوب شده بود)، عزيمت كرد.


او كه به همراه تعدادي از برادران پاسدار جهت آزادسازي شهر بوكان وارد كردستان شده بود، به دليل لياقت‌ها و مهارت‌هايي كه داشت، در همان ابتدا به عنوان فرمانده يك گروه دوازده نفره انتخاب شد.

كاوه در اين منطقه براي مبارزه با ضدانقلاب – كه از حمايت‌هاي خارجي برخوردار بود و با جناياتي هولناك، توطئه شوم جدايي ان نقطه از ميهن اسلامي را در ذهن مي‌پروراند – شب و روز نداشت و به دليل تلاش بسيار زياد، جديت و پشتكار، شجاعت و روحيه شجاعت‌طلبي كه داشت، در مدت كوتاهي به سمت فرماندهي عمليات سپاه سقز منصوب شد و در اين زمان با ناباوري همگان همراه تعداد كمي نيرو، عمليات آزادسازي منطقه مرزي بسطام را با شهامت غيرقابل وصفي طرح‌ريزي و‌٤٥ كيلومتر جاده مرزي را طي يك مرحله و در عرض ‌٢٤ ساعت در قلب منطقه تحت نفوذ ضدانقلاب آزاد كرد.

ضدانقلاب كه با برخورداري از سلاح و امكانات و نيروي رزمي فراوان،عرصه را براي نيروهاي نظامي و انتظامي تنگ كرده بود و جنايات فجيعي مرتكب مي‌شد، با ورود جوانان دلير و متعهدي چون كاوه به صحنه عمليات،به اين نتيجه رسيد كه ماندن در كردستان برايش سنگين تمام خواهد شد.

كاوه و همرزمانش با عمليات پي در پي، مزدوران استكبار را در منطقه منفعل و مستأصل كرده بودند تا جايي كه ضدانقلاب در اوج استيصال و درماندگي براي زنده يا مرده او جايزه تعيين كرده بود.


نقش كاوه در تيپ ويژه شهدا

به دنبال عمليات سرنوشت‌ساز نيروهاي سپاهي در محورهاي مختلف كردستان و همزمان با تشكيل تيپ ويژه شهدا (كه فرماندهي آن بر عهده شهيد ناصر كاظمي بود) كاوه به عنوان فرمانده عمليات اين تيپ انتخاب شد. پس از مدت كوتاهي از فعاليت او در اين مسووليت (كه با آزادسازي بسياري از مناطق همراه بود) آوازه تيپ ويژه شهدا، آنچنان ضدانقلاب‌ها را متحير ساخت كه به كلي روحيه خود را از دست دادند و در مقابل هر يوريش رزمندگان اسلام، فرار را بر قرار ترجيح مي‌دادند و مي‌دانستند كه مقاومت در مقابل اين يگان جز خسارت و نابودي ثمري نخواهد داشت.

آزادسازي سد بوكان و جاده ‌٤٧ كيلومتري آن، آزادسازي جاده صائين‌دژ به تكاب، پاكسازي منطقه كيلر و اشتوزنگ ،آزادسازي محور استراتژيك پيرانشهر به سردشت كه به عنوان مركزيت و نقطه ثقل ضدانقلاب به شمار مي‌آمد و منجر به انهدام مركز راديوئي آنها و فتح ارتفاعات مهم مرزي منطقه «آلواتان» و آزادسازي زندان دوله‌تو و هلاكت بيش از ‌٧٥٠ نفر از ضدانقلاب شد،از جمله نبردهاي تهاجمي بود كه توسط شهيد كاوه و همرزمانش در تيپ ويژه شهدا طرح‌ريزي و به اجرا گذاشته شد. تعداد عملياتي كه بوسيله كاوه عليه ضدانقلاب فرماندهي شد آن قدر زياد است كه ذكر نام تمامي آنها در اين مختصر ميسر نيست.

او كه پس از شهادت سرداران رشيد اسلام، شهيد ناصر كاظمي ، شهيد محسن گنجي زاده وشهيد محمد بروجردي در خرداد‌١٣٦٢ رسما به فرماندهي تيپ منصوب شده بود، با تلاش همه جانبه براي آموزش،سازماندهي و آماده‌سازي نيروها از هيچ كوششي دريغ نمي‌ورزيد.


بنا به صلاحديد فرماندهي سپاه در تاريخ ‌٢٩/٤/٦٢ تيپ ويژه شهدا مأموريت يافت تا در عمليات برون‌مرزي والفجر ‌٢ كه در منطقه حاج عمران انجام مي‌گرفت، شركت كند. در اين عمليات، كاوه با هدايت قوي رزمندگان، اهداف از پيش تعيين شده تيپ از جمله ارتفاعات ‌٢٥١٩ را با موفقيت به تصرف درآورد.

همزمان با عمليات والفجر ‌٤ ماموريت پاكسازي محور سردشت از لوث وجود ضدانقلاب (دموكرات‌ها و منافقين) به اين تيپ واگذار شد. رزمندگان غيور و سلحشور نيز ضمن تسلط به ارتفاعات مرزي كوه سير، قوري، تالشو روستاي اسلام‌آباد، مركز راديويي منافقين و مقر دموكرات‌ها را تصرف كردند.

تيپ ويژه شهدا سال ‌٦٣ در عمليات بدر همراه با ساير يگانهاي سپاه، با دشمن تا دندان مسلح جنگيد و در تاريخ ‌٢٣/٤/٦٤ در عمليات قادر (همراه با يگانهايي از ارتش جمهوري اسلامي) در جبهه شمالي سيدكان عراق باعث بر هم زدن آرايش نظامي دشمن شد. همچنين در عمليات پشتيباني والفجر ‌٩ كه در منطقه چوارته عراق انجام گرفت، در انهدام قواي دشمن و تصرف بخشي از خاك آنان نقش مؤثر داشت كه هر كدام نشاني از دلاوري‌ها و حماسه‌آفريني كاوه و يارانش را در خود ثبت كرده است.

ويژگيهاي اخلاقي

صفات ارزنده و ويژگي‌هاي ايماني محمود كاوه باعث شد كه خود را وقف انقلاب كند و با اهميتي كه كردستان براي وي داشت خود را فرزند كردستان معرفي مي‌كرد. روحيه والا و انسان‌دوستي او به قدري در اطرافيان اثر مي‌گذاشت كه با وجود تبليغات سوء دشمنان و ايجاد جو مسموم عليه آن، كاوه و يگان تحت امرش، هنگامي كه به درجه رفيع شهادت نائل شد،مردم مهاباد با پاي برهنه زير پيكر پاك و مطهر سردار بزرگ خود بر سر و سينه مي‌زدند و اشك مي‌ريختند و ضدانقلاب را نفرين مي‌كردند.

او با الهام از سخن خداوند كه در وصف مومنان بيان شده است: «اَشِدّاءُ عَلَي الكُفّار رُحَماء بَينَهم»، در قلب مردم و نيروها جاي گرفته بود و هيچ انگيزه‌اي جز خدمت به انقلاب و احياي ارزشهاي الهي نداشت.
 
كاوه در عين حال كه تمام اوقاتش را براي مبارزه به كار مي‌بست، از پرداختن به تكاليف ديني و انجام مستحبات نيز غافل نبود. او از مروجين قرآن كريم بود و با عشق خالصانه به اسلام و مكتب، آيات جهاد را تلاوت مي‌كرد و در صحنه جنگ و مقاتله با دشمنان، آن را در عمل تفسير مي‌كرد.

روحيه اطاعت‌پذيري و ولايتي، هوش سرشار و چابكي در عمليات، مسلح بودن به سلاح تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بي‌باكي، ساده زيستي و صميميت با نيروها از جمله ويژگي‌هاي شخصيتي محمود كاوه است.

با وجودي كه در مقابل ضدانقلاب سازش‌ناپذير، جسور و با شهامت بود، اما در داخل تيپ با نيروهاي تحت امر خود برخوردي بسيار متواضعانه و باصفا و صميمي داشت و همين تواضع او سبب شده بود كه محبوبيت خاصي در بين نيروها داشته باشد. كاوه در قلب نيروهاي بسيجي و سپاهي جاي داشت. او مصداق بارز تلفيق محبت و قاطعيت در امر فرماندهي نظامي بود.

روزي يكي از نزديكان وي به منطقه آمده بود. يكي از برادران تقاضا كرد كه كار مناسبي به او محول كند، كاوه پاسخ داد: همه بسيجي‌ها فاميل من هستند.

در بعد آمادگي جسماني، هيچ‌گاه از ورزش غافل نبود و با تشويق نيروها و حضور در مسابقات ورزشي، آمادگي رزمي نيروها را بالا مي‌برد. همواره براي تشويق بچه‌ها مي‌گفت: موفقيت من در كوههاي بلند كردستان مديون ورزش است. او چريكي زبده بود كه در عمل و جنگ چريك شده بود نه با درسهاي تئوري.

كاوه هميشه راهگشاي عمليات بود، هرجا كه كار گره مي‌خورد او رهگشا بود و هر كجا كه از عزم و اراده رزمندگان كاسته مي‌شد، اراده پولادين او به همه آن عزيزان، روحيه‌اي تازه مي‌بخشيد. او براي اينكه بتواند عمليات را بهتر هدايت كند با سلاح پيشاپيش رزمندگان حركت مي‌كرد.

با اينكه بارها در صحنه‌هاي عملياتي مجروح شده بود، ولي هميشه قبل از بهبودي، به منطقه باز مي‌گشت و در برخي از مواقع نيز نيروها او را با سر و بدن باندپيچي شده مي‌ديدند كه در ميانشان حاضر مي‌شد و آماده پذيرش ماموريت و اجراي عمليات بود.


سرتيپ شهيد حسن آبشناسان– فرمانده لشكر ‌٢٣ نوهد – مي‌گويد: اگر در دنيا يك چريك پاكباخته و دل باخته به اسلام و حضرت امام(ره) وجود داشته باشد، محمود كاوه است و هر رزمنده‌اي كه بخواهد خوب پخته و آبديده شود بايد با تيپ ويژه شهدا پيش برود.

او داراي فضايل روحي و اخلاقي ويژه‌اي بود و انجام كار خالصانه و بي‌ريا را سرلوحه زندگي خود قرار داده بود. عموماً كم سخن مي‌گفت و بيشتر عمل مي‌كرد و همواره سعي مي‌كرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود و ارتشيان نيز او را از خود مي‌دانستند.

نحوه شهادت

دهم شهريور ماه ‌١٣٦٥، روزي است كه روح اين سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقيه‌الله الاعظم(عج) در عمليات كربلاي ‌٢ بر بلنداي قله ‌٢٥١٩ حاج عمران به پرواز درآمد، دل صخره و كوه، ياد و خاطره شجاعت او را در خود ثبت كرد. آن روز، كاوه مزد جهاد را كه شهات بود، دريافت كرد و به بارگاه عزالهي فراخوانده شد.

ويژگي‌هاي درخشنده او در تمام مدت خدمتش و در تصدي مسئوليت‌هاي مختلف درسي است بس بزرگ براي همه سربازان اسلام و پاسداران انقلاب اسلامي، تا با به كارگيري آنها و آراسته شدن به آن سجاياي اخلاقي، نمونه‌هايي از لشكريان مخلص حضرت بقيةالله العظم(عج) باشند و خود را براي دفاع از حريم اسلام و ارزشهاي متعالي آن، همواره مهيا و آماده سازند.

حركت فرمانده تيپ ‌١٥٥ شهدا به سوي شهادت

طاقت و شدت دشواري كه نيروهاي عمل كننده خواه ناخواه با آن مواجه بودند و سبب شده بود پيروزي را نيز دور از دسترس ببينند، تيپ ويژه ‌١٥٥ شهدا، به خصوص فرمانده آن ، مؤمنانه و شجاعانه در عرصه درگيري وارد شدند. شهيد اميري مقدم، راوي مركز مطالعات و تحقيقات جنگ در اين تيپ، در گزارش خودش از عمليات كربلاي ‌٢، درباره حركت نيروها براي ادامه عمليات و سرانجام آن، چنين روايت كرده است: «تغييرات انجام شده در طرح مانور و عدم موفقيت كامل تيپ ويژه ‌١٥٥ شهدا در عمليات شب گذشته، موجب ترديد در مسئولان، خصوصاً فرماندهان اين تيپ شده بود. اين ترديد اگرچه در خود فرمانده تيپ (برادر محمود كاوه) نيز وجود داشت ولي وي با توجه به حساسيت زمان و مصلحت كل عمليات، اين ترديد را بروز نمي‌داد و به همين دليل تصميم گرفت براي زدودن ترديدها و تقويت روحيه عملياتي در افراد تيپ،به همراه نيروهاي عمل كننده در منطقه درگيري حاضر شود. وقتي كه مسوولان تيپ از اين تصميم آگاه شدند درصدد برآمدند كه وي را از اين عمل باز دارند. فرمانده يكي از گردان‌ها (برادر صلاحي) براي منصرف كردن وي مي‌گويد: «شما اين كار را نكنيد، آتش دشمن زياد است، مسير، بدمسيري است، خداي نكرده طوري مي‌شود. «فرماندهي در جواب مي‌گويد: «خب، اگر اين طور است، ما هم شهيد مي‌شويم. اگر كار مثل شب گذشته بشود، ما هم حاضريم امشب شهيد شويم.» به همان اندازه كه خود وي در رفتن به خط درگيري مصمم بود، ساير مسوولان تيپ مخالف بودند.

راوي تيپ ويژه‌١٥٥شهدا مي‌گويد: «به هنگام اعزام گردان‌ها براي انجام ماموريت،ابتدا گردان امام حسين (ع)، سپس گردان امام سجاد (ع) در حالي كه فرماندهي تيپ ( محمود كاوه ) پيشاپيش آنها قرار داشت، حركت خود را براي تصرف ارتفاع ‌٢٥١٩ آغازكردند. طبق طرح مانور قرار بود گردان امام حسين (ع) پايگاه‌هاي ‌١ و‌٢ و گردان امام سجاد (ع) پايگاه‌هاي ‌٣و‌٤ را تصرف كنند. حساسيت دشمن نيز نسبت به شب اول كمتر شده بود و احتمال جدي نمي‌داد در اين محور مجددا عمليات شود، از اين رو اجراي آتش و پرتاب منور آنها نيز اندكي كاهش يافته بود.

به هر ترتيب حدود ساعت يك بامداد كه نيروهاي پياده پس از پيمودن مسافت فاصله خط خودي تا دشمن به زير اهداف مورد نظر رسيدند تا با هماهنگي آتش خودي درگيري را شروع كنند در همين حين گلوله خمپاره كنار برادر كاوه به زمين اصابت كرد و او در جا شهيد شد.»

راوي‌ قرارگاه‌ حمزه‌ ـ(‌ع) (اسدالله‌ احمدي‌) به ‌ نقل‌ از فرمانده‌ لشكر ‌٥ نصر (محمدباقر قاليباف‌) نوشته ‌است‌: «در مراسم‌ تشييع‌ جنازه‌ شهيد محمود كاوه‌، پدر وي‌ درخواست‌ حجت‌الاسلام‌ طبسي‌ توليت‌ آستان‌ قدس‌رضوي‌ را مبني ‌بر اين ‌ كه‌ پيكر شهيد محمود كاوه‌ در حرم‌ مطهر حضرت‌ رضا(ع‌) و يا در يكي‌ از حجره‌هاي ‌ مخصوص‌ حرم‌ دفن‌ شود نپذيرفت‌ و گفت‌:«پسرم ‌ از ابتدا با بسيجي‌ها بوده‌ و بهتر است‌ در كنار آنها دفن‌ شود.»

 گوشه‌اي از وصيتنامه شهید

دشمن بايد بداند و اين تجربه را كسب كرده باشد كه هر توطئه‌اي را كه عليه انقلاب طرح‌ريزي كند، امت بيدار و آگاه با پيروي از رهبر عزيز، آن را خنثي خواهد كرد. آينده جنگ هم كاملاً روشن است كه پيروزي نصيب رزمندگان اسلام خواهد شد و هيچگاه ما نخواهيم گذاشت كه خون شهيدانمان هدر رود.
 


يكبار نشنيدم كه او بگويد: خسته شدم.
بابت آن همه زحماتي كه مي‌كشيد هيچ چشمداشتي نداشت.
من حتي نديدم وقتي را براي مرخصي در نظر بگيرد ، هر وقت مي‌آمد مشهد ، دنبال تداركات و جذب نيرو بود.
روزها مي‌رفت سپاه و كارهاي اداري را پيگيري مي‌كرد.
شبها هم كه مي‌آمد خانه ، تا دير وقت با دوستانش جلسه مي‌گذاشت.
تازه وقتي آنها مي‌رفتند ، تلفن زدنهاي محمود به جبهه شروع مي‌شد.
از پشت جبهه هم نيروها را هدايت مي‌كرد.
وقتهايي هم كه فرصت بيشتري داشت مطالعه مي‌كرد تا براي سخنراني هايي كه اين طرف و آن طرف داشت آماده شود .
او دائم دنبال همين كارها بود هيچوقت نشد كه ما او را درست و حسابي ببينيم يا با او به ديدن اقوام بريم .
نمي‌دانم خدا چه در وجود اين انسان قرار داده بود كه اصلاً خسته نمي‌شد. يكبار بعد از اينكه مدتها در جبهه مانده بود ، آمد مرخصي. بعدازظهر بود : حدود ساعت 4 خوشحال با خود گفتم : «حالا كه آمده حتماً چند روزي مي‌ماند و مي‌توانم مرخصي بگيرم و در خانه بمانم» همان شب حاج آقا محمودي از دفتر فرماندهي سپاه مهماني داشت.
چند تا از فرماندهان سپاه را با خانواده دعوت كرده بود.
من هم دعوت بودم.   محمود كه آمد به اتفاق رفتيم منزل آقاي محمودي.    بيشتر مسئولين سپاه آمده بودند خيلي كم پيش مي‌آمد كه اين تعداد دور هم باشند .    هر كدامشان بنا به كار و مسئوليتي كه داشتند دائم تو جبهه‌ها بودند مردها يك جا و زنها در اطاق ديگري بودند.



 


دشمن بايد بداند و اين تجربه را كسب كرده باشد كه هر توطئه اي را كه عليه انقلاب طرح ريزي كند ، امت بيدار و آگاه با پيروي از رهبر عزيز ، آن را خنثي خواهد كرد. آينده جنگ هم كاملاً روشن است كه پيروزي نصيب رزمندگان اسلام خواهد شد و هيچگاه ما نخواهيم گذاشت كه خون شهيدانمان هدر رود.

 


وقتی به جلوی خانه شهید کاوه رسیدیم، منزل محقری دیدیم که جان می داد برای پرورش مردان بزرگ. لحظاتی بعد وقتی پدر و مادر محمود کاوه به چشمان مان خوش نشستند، برایمان طبیعی جلوه کرده که پسری چون محمود، چنین والدینی می خواهد؛ با صفا و صمیمی. مهربان و سخت کوش. از همان ها که نان دنیا را به حد ضرورت می خورند تا برای دین کار کنند، نه از آنان که نان دین می خورند و برای دنیا کار می کنند. به امر قشنگ پدر، با خواندن صلواتی برای تعجیل در ظهور حضرت حجت(عج)، مصاحبه را آغاز کردیم. از پدر شهید خواستیم کمی از خود بگوید: «من در گناباد کشاورزی می کردم. آن زمان کشور در اشغال اجنبی ها بود و 7 سال قحطی آمد. کسی اگر لقمه نانی برای خوردن گیر می آورد، باید کلاهش را بالا می انداخت. از باران هم خبری نبود. در گناباد خشکسالی بیداد می کرد و در این شرایط ، ناچار شدم کشاورزی را رها کنم و بیایم مشهد. در مشهد، کارم آهنگری بود... [می خندد] ... کاوه بودم، آهنگر هم شدم! تا اینکه مجبور شدم علی رغم کاوه بودن، آهنگری را ول کنم و بروم در نانوایی کار کنم. 7، 6 سالی در کار نانوایی ماندم و به اصطلاح شاطر شدم. بعد هم به خاطر ازدواج برگشتم در همان روستای مان در گناباد. با خدا هم عهد کردم که حاصل این ازدواج را دوست دارم در راه تو بدهم. در همان ایام یک بار خواب دیدم که مثلاً چوپان شده ام و هر چقدر دارم به گوسفندان،غذا می دهم، هیچ اثری ندارد. خیلی ناراحت بودم که یک دفعه دیدم از بلندی کوه، شخصی پایین آمد و گفت: من از پیش خدا آمدم . شما اگر جای چرای این گوسفندان را عوض کنید، غذا به این زبان بسته ها اثر خواهد کرد. بعد از بیدار شدن، رفتم حرم تا پیش نماز یکی از صحن های حرم، خواب را برایم تعبیر کند. آن پیش نماز خوابم را این طور تعبیر کرد که؛ اگر محل زندگی تان را عوض کنید، خداوند، فرزند نیکویی به شما خواهد داد. ما هم از «فلکه آب» رفتیم «نخ ریسی»، که خداوند به ما محمود را داد. محمود بچه بود که گذاشتمش مکتب قرآن، از پنج سالگی تا 6 سالگی، قرآن را تمام کرد. بعد هم فرستادمش مکتب حاجی عابدزاده تا کلاس پنج و شش را هم تمام کند. آن زمان رهبر انقلاب تازه از قم آمده بود مشهد. محمود هم 8، 7 سال بیشتر نداشت. مبارزه با شاه شروع شده بود و دور و بر رهبر انقلاب، بیشتر روحانیون و دانشجویان جوان بودند. یکی دو سال بعد که «آقا»، من و محمود  را با هم دیده بود، از محمود پرسید. گفتم؛ تازه فرستادمش طلبگی بخواند. «آقا» گفت: من اول درس مدرسه را تا دیپلم خواندم، بعد آمدم سمت حوزه. الان هم یک پایم در دانشگاه است. من مطمئن شدم ایشان می خواهند به من بفهماند که محمود، قبل از دروس طلبگی، بهتر است کلاس های مدرسه را تمام کند که سر همین محمود را فرستادم تا درس مدرسه اش را تا کلاس آخر دبیرستان تمام کند.»

 
 
 

 ۱ - خدا را سپاسگذاريم كه توفيق دست داد تا شما عزيزان لشگر ويژه ی شهدا را در مقرتان زيارت كردم آرزوئي بود و ياد نيكي از شماها در دل ما ،‌در زمان اوايل تشكيل اين تيپ و لشگر .‌هر چه ما شنيده بوديم تعريف و تمجيد و ستايش قهرماني ها و شجاعتهاي اين لشگر بود . البته حقيقتا با همه دل عرض مي كنم جاي اين شهيد عزيزمان خالي است. شهيد محمود كاوه و همه ی شهدا ، چه سرداران و چه بقيه ی برادراني كه به شهادت رسيده اند؛ اما خوب بعضي ها را انسان از نزديك مي شناسد، فضايل آنها را مي داند ،‌ارزشهائي را كه گاهي در يك انسان ، در يك جوان جمع شده از نزديك لمس مي كند و ای عزيزان محمود كاوه از اين قبيل بود . در او ارزشهائي بود كه براي يك جوان مسلمان ايده آل بود . . . فراموش نميكنم همين شهيد محمود كاوه بچه اي بود ، پدرش دستش را مي گرفت ، او را  به مسجدي كه من آن جا صحبت مي كردم و تفسير مي گفتم مي آورد، ،‌جوانها پرواز كردند و ما مانديم ( گريه رهبر و حضار ) بچه ها بزرگ شده اند. قدر آنها را بدانيم .‌كم سعادتي ماست ،‌ما كه به اصطلاح پيشكسوت آنها بوديم مانديم، همچنان در لجن و در عالم ماده .

۲ -   من در خود سپاه عناصر بسيار خوبي را سراغ دارم كه آمادگي خودسازي و ديگر سازي داشته و دارند. خوب است من از برادر، شهيد عزيزمان محمود كاوه ياد كنم كه من او را از بچگي اش مي شناختم . پدر اين شهيد جزو اصحاب و ملازمين هميشگي مسجد امام حسن(ع) بود كه بنده آنجا نماز مي خواندم و سخنراني مي كردم؛ دست اين بچه را هم مي گرفت و با خودش مي آورد .من مي دانستم كه همين يك پسر را دارد. پدرش را هم قاعدتا برادرهاي مشهدي مي شناسند، از همان وقتها همين جوري بود پرشور و بي محابا در برخورد ، گاهي حرفهاي تندي هم مي زد كه در دوران اختناق، آنجور حرفي را كسي نمي زد. اين بچه آن جوري توي اين محيط خانوادگي پرشور و پرهيجان تربيت شد .خوراك فكري او از دوران نوجواني اش ـكه شايد آن سالهائي كه من مي گويم ، ايشان مثلا دوزاده و سيزده سال شايد هم چهارده سال بيشتر نداشت ـ عرابت بود. از مطالب مسجد امام حسن (ع) كه اگر از شما ها برادرهاي آنوقت بودند مي دانند كه چه سنخ مطالبي بود و مي شود فهميد ديگر از نوارها و از آثار آن مسجد كه چه جور مطالبي بود . در يك چنين محيط فكري اين جوان تربيت شد و جزو عناصر كم نظيري بود كه من او را در صدد خودسازي يافتم . حقيقتا اهل خودسازي بود . هم خود سازي معنوي ،اخلاقي و تقوائي و هم خود سازي رزمي. در يكي از عملياتهاي اخير دستش مجروح شده بود كه آمد مشهد؛ مدتي هم که اينجا در بيمارستان بود، مدت كوتاهي است، ظاهرا بعد برگشت مجددا جبهه. تهران ،‌آمد سراغ من ، من دیدم دستش متورم شده است؛ بنده نسبت به كساني كه دستشان آسيب ديده حساسيت دارم ، فوري پرسیدم دستت درد مي كند؟ گفتش كه نه . بعد من اطلاع پيدا كردم كه برادرهاي مشهدي كه آنجا هستند، گفتند كه دستش شديد درد مي كند؛ او حتي درد را كتمان مي كرد و نمي گفت . اين مستحب است كه انسان حتي المقدور درد را كتمان كند و به ديگران نگويد. يك چنين حالت خودسازي ايشان داشت . يك فرمانده بسيار خوب بود از لحاظ اداره ی واحد خودش كه تيپ ويژه ی شهداـ فكر مي كنم حالا لشكر شده ، آنوقت تيپ بود يك واحد خوب بودـ جزو واحدهاي كار آمد محسوب مي شد و به اين عنوان ازش نام برده مي شد. خود او هم در عملياتهاي گوناگوني شركت داشت و كار آزموده ی سميدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم اداره ی واحد ، مديريت قوي ،‌دوستي و رفاقت با عناصر لشكر و از لحاظ معنوي ، اخلاقي ، ادب ،‌تربيت و توجه يك انسان جوان ولي برجسته بود . اين هم يكي از خصوصيات دوران ماست كه برجستگان هميشه از پيران نيستند؛ آدم، جوانها و بچه ها را مي بيند كه جزء چهره هاي برجسته مي شوند . رهبان اليل و استون النهار غالبا تو همين بچه ها وتوی همين جوانهاست . ما نشسته ايم از دور داريم نگاه مي كنيم، حسرت مي خوريم و آرزو مي كنيم . كاش برويم توي محيط آنها ،‌ كمتر وقتي است كه بنده همين حالا ها دلم پرواز نكند به سمت محفل سنگر نشينان ، آنجا انسان ساخته مي شود و اين جوانها خوب ساخته شده اند  و شهيد كاوه حقيقتا خوب ساخته شد . البته من در مشهد و در كل سپاه، عناصر برجسته زياد سراغ دارم، حقا و انصافا چهره هائي را من سراغ دارم كه  اخلاقيات و خصوصيات اينها را كه مشاهده مي كند، از نزديك حالات عرفا و سالك بزرگ برايش تداعي مي شود، نه حالت نظاميان بزرگ ، از نظامي گري فراترند اگر چه در نظاميگري هم انصافا چيره دست و نيرومندند .

۳ - يك لشگر را يك جوان بيست و چهارـ پنج ساله اداره مي كنددر حالي كه در هيچ جاي دنيا افسري به اين جواني پيدا نمي شود كه يك لشگر را اداره كند . چند صد نفر يا چند هزار تا انسان را اين رهبري مي كند ، در كجا؟ نه در مسافرت به سوي فلان زيارتگاه يا فلان ييلاق ،‌در ميدان جنگ ، زير آتش ،‌در مقابله با تانكهاي دشمن با وجود آن همه مانع يك جوان بيست و چند ساله، چند هزار آدم را شما مي بينيد دارد هدايت مي كند؛ با سازماندهي مي برد جلو ،‌خط را مي شكند ، دشمن را تار و مار مي كنند ، اسير هم ميگيرند ، منطقه هم اشغال مي كنند و مستقر مي شوند. پس نظاميگري هم در معجزه گري انقلاب و سازندگي انقلاب وجود دارد، نه فقط معنويت. ‌اما بالاتر از نظامي گري اين معنويت و تقواي جوانان است ،كه آنرا هم دارند . 



1340     ولادت در اول خرداد ماه ، مشهد مقدس

 
1346    تحصیل در حوزه علمیه
 
1352    تحصیل در مدرسه راهنمایی
 
1355    تحصیل در دبیرستان خوش نیت
 
1357    آغاز انقلاب اسلامی ملت ایران
 
1358    عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
 
1358    مربی  پادگان آموزش نظامی سردادور
 
1358   اعزام به تهران جهت گذراندن دوره چریکی
 
1359    عزیمت به جماران و سرپرستی گروه حفاظت از بیت امام خمینی (ره)
 
1359    عزیمت به جبهه های جنوب
 
1359    عزیمت به کردستان و سرپرستی گروه پاسداران اعزامی به سقز
 
1359    فرمانده گروهان اسکورت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سقز
 
1360    فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سقز
 
1360    قائم مقام فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سقز
 
1360    فرمانده عملیات تیپ ویژه شهدا
 
1361   مجروحیت در عملیات پاکسازی منطقه محمد شاه مهاباد از ناحیه شکم
 
1362    فرمانده تیپ 55 ویژه شهدا
 
1363  ازدواج با خانم فاطمه عماد الاسلامی
 
1363    تولد تنها فرزندش زهرا کاوه
 
1363    مجروحیت در عملیات پاکسازی منطقه دارلک مهاباد از ناحیه کتف
 
1363    مجروحیت در عملیات بدر از ناحیه دست
 
1364    مجروحیت در عملیات قادر از ناحیه دست
 
1365    فرمانده لشگر 55 ویژه شهدا
 
1365    مجروحیت در تک حاج عمران از ناحیه سر
 
1365    شهادت در یازدهم شهریور بر روی ارتفاعات 2519 منطقه عمومی پیرانشهر

 


 


  سال ‌١٣٤٠ هجري شمسي در مشهد مقدس متولد شد. پدرش كه از كسبه متعهد به شمار مي‌آمد، در دوران ستمشاهي و اختناق، با علماء و روحانيون مبارز، از جمله حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، شهيد هاشمي‌نژاد و شهيد كامياب ارتباط داشت. وي كه براي تربيت فرزندش اهميت زيادي قايل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبي و نماز جماعت مي‌برد و از اين راه فرزندش را با مكتب اهل بيت (ع) و تعاليم انسان‌ساز اسلام آشنا مي‌كرد.
شهيد كاوه دوران تحصيلات ابتدايي خود را در چنين شرايطي سپري كرد. از آنجا كه خواست پدرش به هنگام تولد محمود، اين بود كه وي را در سلك صالحان و پيروان واقعي مكتب اسلام قرار دهد، با علاقه قلبي و مشورت پدر وارد حوزه علميه شد و همزمان، تحصيلات دوران راهنمايي و دبيرستان را نيز ادامه داد.

با شروع جريانات انقلاب، او كه جواني بانشاط، فعال و مذهبي بود با شركت در محافل درسي مسجد جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبي(ع) كه در آن زمان از مراكز تجمع نيروهاي مبارز بود، از هدايتها و تعاليم حضرت آيت‌الله خامنه‌اي بهره‌هاي فراواني برد و ره توشه‌هاي همين تعاليم را با خود به محيط دبيرستان و ميان دانش‌آموزان منتقل مي‌نمود. او در دبيرستان به عنوان محور مبارزه شناخته مي‌شد. با علاقه وافر، به پخش اعلاميه‌هاي حضرت امام خميني(ره) مي‌پرداخت و فعالانه در راهپيمايي‌ها و درگيري‌هاي زمان انقلاب شركت داشت.

با پيروزي انقلاب اسلامي، كاوه جزو اولين عناصر مومن و متعهدي بود كه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در شهر مقدس مشهد پيوست و پس از گذراندن يك دوره آموزش شش ماهه چريكي، به آموزش نظامي برادران سپاه و بسيج پرداخت. پس از آن براي حفاظت از بيت شريف حضرت امام خميني(ره) در يك ماموريت شش ماهه به تهران عزيمت كرد و با شروع جنگ تحميلي، به همراه تعدادي از نيروهاي خراسان به جبهه‌هاي جنوب اعزام شد. مدتي بعد به علت نياز شديدي كه پادگان به مربي داشت، او را براي آماده‌سازي و آموزش نيروها به مشهد فراخواندند.

علي‌رغم اينكه براي آموزش نيروها اهميت بالايي قايل بود و مسئول مستقيم او زياد تمايل نداشت وي را (كه از مربيان دلسوز و قوي محسوب مي‌شد) به جبهه اعزام كند، اما روح پرتلاطم او به دنبال فرصتي بود تا رودرروي دشمن قرار گيرد و در صحنه‌هاي كارزار انقلاب و ارزش‌هاي آن عملاً دفاع كند. بنابراين در اولين فرصت با جلب رضايت فرمانده پادگان با شور و شوقي فراوان به ديار كردستان (كه در آن زمان توسط گروهك‌ها و عناصر ضدانقلاب دچار مشكلات و آشوب شده بود)، عزيمت كرد.

او كه به همراه تعدادي از برادران پاسدار جهت آزادسازي شهر بوكان وارد كردستان شده بود، به دليل لياقت‌ها و مهارت‌هايي كه داشت، در همان ابتدا به عنوان فرمانده يك گروه دوازده نفره انتخاب شد.

شهيد كاوه در اين منطقه براي مبارزه با ضدانقلاب – كه از حمايتهاي خارجي برخوردار بود و با جناياتي هولناك، توطئه شوم جدايي ان نقطه از ميهن اسلامي را در ذهن مي‌پروراند – شب و روز نداشت و به دليل تلاش بسيار زياد، جديت و پشتكار، شجاعت و روحيه شجاعت‌طلبي كه داشت، در مدت كوتاهي به سمت فرماندهي عمليات سپاه سقز منصوب شد و در اين زمان با ناباوري همگان همراه تعداد كمي نيرو، عمليات آزاد سازي منطقه مرزي بسطام را با شهامت غيرقابل وصفي طرح‌ريزي و‌٤٥ كيلومتر جاده مرزي را طي يك مرحله و در عرض ‌٢٤ ساعت در قلب منطقه تحت نفوذ ضدانقلاب آزاد كرد.

ضدانقلاب كه با برخورداري از سلاح و امكانات ونيروي رزمي فراوان،عرصه را براي نيروهاي نظامي و انتظامي تنگ كرده بود و جنايات فجيعي مرتكب مي‌شد، باورود جوانان دلير و متعهدي چون شهيد كاوه به صحنه عمليات،به اين نتيجه رسيد كه ماندن در كردستان برايش سنگين تمام خواهد شد.

شهيد كاوه و همرزمانش با عمليات پي در پي، مزدوران استكبار را در منطقه منفعل و مستاصل كرده بودند تا جايي كه ضدانقلاب در اوج استيصال و درماندگي براي زنده يا مرده او جايزه تعيين كرده بود.

به دنبال عمليات سرنوشت‌ساز نيروهاي سپاهي در محورهاي مختلف كردستان و همزمان با تشكيل تيپ ويژه شهدا (كه فرماندهي آن بر عهده شهيد ناصر كاظمي بود) شهيد كاوه به عنوان فرمانده عمليات اين تيپ انتخاب شد. پس از مدت كوتاهي از فعاليت او در اين مسئوليت (كه با آزادسازي بسياري از مناطق همراه بود) آوازه تيپ ويژه شهدا، آنچنان ضدانقلاب‌ها را متحير ساخت كه به كلي روحيه خود را از دست دادند و در مقابل هر يوريش رزمندگان اسلام، فرار را بر قرار ترجيح مي‌دادند و مي‌دانستند كه مقاومت در مقابل اين يگان جز خسارت و نابودي ثمري نخواهد داشت.

آزادسازي سد بوكان و جاده ‌٤٧ كيلومتري آن، آزادسازي جاده صائين‌دژ به تكاب، پاكسازي منطقه كيلر و اشتوزنگ ،آزادسازي محور استراتژيك پيرانشهر به سردشت كه به عنوان مركزيت و نقطه ثقل ضد انقلاب بشمار مي‌آمد و منجر به انهدام مركز راديوئي آنها و فتح ارتفاعات مهم مرزي منطقه آلواتان وآزادسازي زندان دوله‌تو و هلاكت بيش از ‌٧٥٠ نفر از ضدانقلاب شد،از جمله نبردهاي تهاجمي بود كه توسط شهيد كاوه و همرزمانش در تيپ ويژه شهدا طرح‌ريزي و به اجرا گذاشته شد. تعداد عملياتي كه بوسيله اين شهيد عليه ضدانقلاب فرماندهي شد ، آن قدر زياد است كه ذكر نام تمامي آنها در اين مختصر ميسر نيست.

او كه پس از شهادت سرداران رشيد اسلام، شهيد ناصر كاظمي ، شهيد محسن گنجي زاده وشهيد محمد بروجردي در خرداد‌١٣٦٢ رسما به فرماندهي تيپ منصوب شده بود، با تلاش همه جانبه براي آموزش،سازماندهي و آماده‌سازي نيروها از هيچ كوششي دريغ نمي‌ورزيد.

بنا به صلاحديد فرماندهي محترم سپاه در تاريخ ‌٢٩/٤/٦٢ تيپ ويژه شهدا ماموريت يافت تا در عمليات برون مرزي والفجر ‌٢ كه در منطقه حاج عمران انجام مي‌گرفت، شركت نمايد. در اين عمليات شهيد كاوه با هدايت قوي رزمندگان، اهداف از پيش تعيين شده تيپ از جمله ارتفاعات ‌٢٥١٩ را با موفقيت به تصرف درآورد.

همزمان با عمليات والفجر ‌٤ ماموريت پاكسازي محور سردشت از لوث وجود ضدانقلاب (دمكراتها و منافقين) به اين تيپ واگذار شد. رزمندگان غيور و سلحشور نيز ضمن تسلط به ارتفاعات مرزي كوه سير، قوري، تالشو روستاي اسلام‌آباد، مركز راديويي منافقين و مقر دمكرات‌ها را تصرف كردند.

تيپ ويژه شهدا سال ‌٦٣ در عمليات بدر همراه با ساير يگانهاي سپاه، با دشمن تا دندان مسلح جنگيد و در تاريخ‌٢٣/٤/٦٤ در عمليات قادر (همراه با يگانهايي از ارتش جمهوري اسلامي) در جبهه شمالي سيدكان عراق باعث بر هم زدن آرايش نظامي دشمن شد. همچنين در عمليات پشتيباني والفجر ‌٩ كه در منطقه چوارته عراق انجام گرفت، در انهدام قواي دشمن و تصرف بخشي از خاك آنان نقش موثر داشت، كه هر كدام نشاني از دلاوريها و حماسه‌آفريني شهيد كاوه و يارانش را در خود ثبت كرده است.

صفات ارزنده و ويژگي‌هاي ايماني اين شهيد باعث شد كه خود را وقف انقلاب كند و با اهميتي كه كردستان براي وي داشت خود را فرزند كردستان معرفي مي‌كرد. روحيه والا و انساندوستي او به قدري در اطرافيان اثر مي‌گذاشت كه با وجود تبليغات سوء دشمنان و ايجاد جو مسموم عليه آن، شهيد و يگان تحت امرش، هنگامي كه به درجه رفيع شهادت نائل شد،مردم مهاباد با پاي برهنه زير پيكر پاك و مطهر سردار بزرگ خود بر سر و سينه مي‌زدند و اشك مي‌ريختند و ضدانقلاب را نفرين مي‌كردند.

او با الهام از سخن خداوند كه در وصف مومنان بيان شده است: «اَشِدّاءُ عَلَي الكُفّار رُحَماء بَينَهم»، در قلب مردم و نيروها جاي گرفته بود و هيچ انگيزه‌اي جز خدمت به انقلاب و احياي ارزشهاي الهي نداشت.

شهيد كاوه در عين حال كه تمام اوقاتش را براي مبارزه به كار مي‌بست، از پرداختن به تكاليف ديني و انجام مستحبات نيز غافل نبود. او از مروجين قرآن كريم بود و با عشق خالصانه به اسلام و مكتب، آيات جهاد را تلاوت مي‌كرد و در صحنه جنگ و مقاتله با دشمنان، آن را در عمل تفسير مي‌كرد.

روحيه اطاعت‌پذيري و ولايتي، هوش سرشار و چابكي در عمليات، مسلح بودن به سلاح تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بي‌باكي، ساده زيستي و صميميت با نيروها از جمله ويژگي‌هاي شخصيتي آن شهيد والامقام است.

با وجودي كه در مقابل ضدانقلاب سازش‌ناپذير، جسور و با شهامت بود، اما در داخل تيپ با نيروهاي تحت امر خود برخوردي بسيار متواضعانه و باصفا و صميمي داشت و همين تواضع او سبب شده بود كه محبوبيت خاصي در بين نيروها داشته باشد.

شهيد كاوه در قلب نيروهاي بسيجي و سپاهي جاي داشت. او مصداق بارز تلفيق محبت و قاطعيت در امر فرماندهي نظامي بود.

روزي يكي از نزديكان وي به منطقه آمده بود. يكي از برادران تقاضا كرد كه كار مناسبي به او محول كند، شهيد كاوه پاسخ داد: همه بسيجي‌ها فاميل من هستند.

در بعد آمادگي جسماني، هيچ‌گاه از ورزش غافل نبود و با تشويق نيروها و حضور در مسابقات ورزشي، آمادگي رزمي نيروها را بالا مي‌برد. همواره براي تشويق بچه‌ها مي‌گفت: موفقيت من در كوههاي بلند كردستان مديون ورزش است. او چريكي زبده بود كه در عمل و جنگ چريك شده بود نه با درسهاي تئوري.

شهيد كاوه هميشه راهگشاي عمليات بود، هرجا كه كار گره مي‌خورد او رهگشا بود و هر كجا كه از عزم و اراده رزمندگان كاسته مي‌شد، اراده پولادين او به همه آن عزيزان، روحيه‌اي تازه مي‌بخشيد. او براي اينكه بتواند عمليات را بهتر هدايت كند با سلاح پيشاپيش رزمندگان حركت مي‌كرد.

با اينكه بارها در صحنه‌هاي عملياتي مجروح شده بود، ولي هميشه قبل از بهبودي، به منطقه باز مي‌گشت و در برخي از مواقع نيز نيروها او را با سر و بدن باندپيچي شده مي‌ديدند كه در ميانشان حاضر مي‌شد و آماده پذيرش ماموريت و اجراي عمليات بود.

سرتيپ شهيد حسن آبشناسان– فرمانده لشكر ‌٢٣ نوهد – مي‌گويد: اگر در دنيا يك چريك پاكباخته و دل باخته به اسلام و حضرت امام(ره) وجود داشته باشد، محمود كاوه است و هر رزمنده‌اي كه بخواهد خوب پخته و آبديده شود بايد با تيپ ويژه شهدا پيش برود.

او داراي فضايل روحي و اخلاقي ويژه‌اي بود و انجام كار خالصانه و بي‌ريا را سرلوحه زندگي خود قرار داده بود. عموماً كم سخن مي‌گفت و بيشتر عمل مي‌كرد و همواره سعي مي‌كرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود و ارتشيان نيز او را از خود مي‌دانستند. اين خصال و روحيات فرماندهي بود كه تيپ شهدا را به آنجايي رساند كه مقام معظم رهبري درباره اين يگان و شهيد كاوه فرمودند: تيپ ويژه شهدا كه ايشان فرماندهي‌اش را برعهده داشتند يكي از واحدهاي كارآمد ما محسوب مي‌شد.

او در عمليات‌هاي گوناگون شركت داشت و كارآزموده ميدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم، اداره واحد، مديريت قوي، دوستي و رفاقت با عناصر لشكر، از لحاظ معنوي، اخلاق، ادب، تربيت، توجه و ذكر، يك انسان جوان، اما برجسته بود.

... اين جوان (شهيد كاوه) جزو عناصر كم‌نظيري بود كه او را در صدد خودسازي يافتم. حقيقتاً اهل خودسازي بود، هم خودسازي معنوي و اخلاقي و تقوايي و هم خودسازي رزمي.

دهم شهريور ماه ‌١٣٦٥، روزي كه روح اين سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقيه‌الله الاعظم(عج) در عمليات كربلاي ‌٢ بر بلنداي قله ‌٢٥١٩ حاج عمران به پرواز درآمد، دل صخره و كوه، ياد و خاطره شجاعت او را در خود ثبت كرد. آن روز، كاوه مزد جهاد را كه شهات بود، دريافت كرد و به بارگاه عزالهي فراخوانده شد.

خصال و ويژگي‌هاي درخشنده او در تمام مدت خدمتش و در تصدي مسئوليت‌هاي مختلف درسي است بس بزرگ براي همه سربازان اسلام و پاسداران انقلاب اسلامي، تا با به كارگيري آنها و آراسته شدن به آن سجاياي اخلاقي، نمونه‌هايي از لشكريان مخلص حضرت بقيةالله العظم(عج) باشند و خود را براي دفاع از حريم اسلام و ارزش‌هاي متعالي آن، همواره مهيا و آماده سازند 

 


تولد و كودكي

به سال 1340 ه.ش در مشهد مقدس، در خانواده‌اي مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت(ع) متولد شد. پدرش كه از كسبه متعهد به شمار مي‌آمد، در دوران ستمشاهي و اختناق، با علماء و روحانيون مبارز، از جمله حضرت آيت‌الله خامنه‌اي شهيد هاشمي‌نژاد و شهيد كامياب ارتباط داشت. وي كه براي تربيت فرزندش اهميت زيادي قايل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبي و نماز جماعت مي‌برد و از اين راه فرزندش را با مكتب اهل بيت (ع) و تعاليم انسان‌ساز اسلام آشنا مي‌كرد.

شهيد كاوه دوران تحصيلات ابتدايي خود را در چنين شرايطي سپري كرد. از آنجا كه خواست پدرش به هنگام تولد محمود، اين بود كه وي را در سلك صالحان و پيروان واقعي مكتب اسلام قرار دهد، با علاقه قلبي و مشورت پدر وارد حوزه علميه شد و همزمان، تحصيلات دوران راهنمايي و دبيرستان را نيز ادامه داد. با شروع جريانات انقلاب، او كه جواني بانشاط، فعال و مذهبي بود با شركت در محافل درسي مسجد جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبي(ع) كه در آن زمان از مراكز تجمع نيروهاي مبارز بود، از هدايتها و تعاليم حضرت آيت‌الله خامنه‌اي بهره‌هاي فراواني برد و ره توشه‌هاي همين تعاليم را با خود به محيط دبيرستان و ميان دانش‌آموزان منتقل مي‌نمود. او در دبيرستان به عنوان محور مبارزه شناخته مي‌شد. با علاقه وافر، به پخش اعلاميه‌هاي حضرت امام خميني(ره) مي‌پرداخت و فعالانه در راهپيماييها و درگيريهاي زمان انقلاب شركت داشت. 

فعاليتهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي

با پيروزي انقلاب اسلامي شهيد كاوه جزو اولين عناصر مومن و متهدي بود كه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در شهر مقدس مشهد پيوست و پس از گذراندن يك دوره آموزش شش ماهه چريكي، به آموزش نظامي برادران سپاه و بسيج پرداخت. پس از آن براي حفاظت از بيت شريف حضرت امام خميني(ره) در يك ماموريت شش ماهه به تهران عزيمت كرد و با شروع جنگ تحميلي، به همراه تعدادي از نيروهاي خراسان به جبهه‌هاي جنوب اعزام شد. مدتي بعد به علت نياز شديدي كه پادگان به مربي داشت، او را براي آماده‌سازي و آموزش نيروها به مشهد فراخواندند. 

شهيد كاوه در كردستان

علي رغم اينكه براي آموزش نيروها اهميت بالايي قايل بود و مسئول مستقيم او زياد تمايل نداشت ويرا (كه از مربيان دلسوز و قوي محسوب مي‌شد) به جبهه اعزام نمايد. اما روح پرتلاطم او به دنبال فرصتي بود تا رودرروي دشمن قرار گيرد و در صحنه‌هاي كارزار انقلاب و ارزشهاي آن عملاً دفاع نمايد. بنابراين در اولين فرصت با جلب رضايت فرمانده پادگان با شور و شوقي فراوان به ديار كردستان (كه در آن زمان توسط گروهكها و عناصر ضدانقلاب دچار مشكلات و آشوب شده بود)، عزيمت كرد. او كه به همراه تعدادي از برادران پاسدار جهت آزادسازي شهر بوكان وارد كردستان شده بود، به دليل لياقتها و مهارتهايي كه داشت در همان ابتدا به عنوان فرمانده يك گروه دوازده نفره انتخاب شد. شهيد كاوه در اين منطقه براي مبارزه با ضدانقلاب – كه از حمايتهاي خارجي برخوردار بود و با جناياتي هولناك، توطئه شوم جدايي ان نقطه از ميهن اسلامي را در ذهن مي‌پروراند – شب و روز نداشت و به دليل تلاش بسيار زياد، جديت و پشتكار، شجاعت و روحيه شجاعت‌طلبي كه داشت، در مدت كوتاهي به سمت فرماندهي عمليات سپاه سقز منصوب شد و در اين زمان با ناباوري همگان همراه تعداد كمي نيرو، عمليات آزاد سازي منطقه مرزي بسطام را با شهامت غير قابل وصفي طرح ريزي و45 كيلومتر جاده مرزي را طي يك مرحله ودر عرض 24 ساعت در قلب منطقه تحت نفوذ ضد انقلاب آزاد نمود .

ضد انقلاب كه با برخورداري از سلاح وامكانات ونيروي رزمي فراوان،عرصه را براي نيروهاي نظامي وانتظامي تنگ كرده بود وجنايات فجيعي مرتكب مي شد،باورود جوانان دلير ومتعهدي چون شهيد كاوه به صحنه عمليات،به اين نتيجه رسيد كه ماندن در كردستان برايش سنگين تمام خواهد شد.شهيد كاوه وهمرزمانش با عمليات پي در پي، مزدوران استكبار را در منطقه منفعل ومستا صل نموده بودند تا جايي كه ضد انقلاب در اوج استيصال ودر ماندگي براي زنده يا مرده او جايزه تعيين كرده بود. 

نقش شهيد در تيپ ويژه شهدا 

 به دنبال عمليات سرنوشت‌ساز نيروهاي سپاهي در محورهاي مختلف كردستان و همزمان با تشكيلتيپ ويژه شهدا (كه فرماندهي آن بر عهده شهيد ناصر كاظمي بود) شهيد كاوه به عنوان فرمانده عمليات اين تيپ انتخاب شد. پس از مدت كوتاهي از فعاليت او در اين مسئوليت (كه با آزادسازي بسياري از مناطق همراه بود) آوازه تيپ ويژه شهدا، آنچنان ضدانقلاب ها را متحير ساخت كه بكلي روحيه خود را از دست دادند و در مقابل هر يوريش رزمندگان اسلام، فرار را بر قرار ترجيح مي‌دادند و مي‌دانستند كه مقاومت در مقابل اين يگان جز خسارت ونابودي ثمري نخواهد داشت.

آزاد سازي سد بوكان وجاده 47 كيلومتري آن،آزاد سازي جاده صائبين دژ به تكاب ،پاكسازي منطقه كيلر واشتوزنگ ،آزاد سازي محور استراتژيك پيرانشهر به سردشت كه به عنوان مركزيت ونقطه ثقل ضد انقلاب بشمار مي آمد ومنجربه انهدام مركز راديوئي آنها وفتح ارتفاعات مهم مرزي منطقه آلواتان وآزادسازي زندان دوله تو وكشتن بيش از 750 نفر از ضد انقلاب گرديد،از جمله نبردهاي تهاجمي بود كه توسط شهيد كاوه وهمرز مانش در تيپ ويژه شهدا طرح ريزي وبه اجرا گذاشته شد. تعداد عملياتي كه بوسيله اين شهيد عليه ضد انقلاب فرماندهي شد ، آن قدر زياد است كه ذكر نام تمامي آنها در اين مختصر ميسر نيست.او كه پس از شهادت سرداران رشيد اسلام ، شهيد ناصر كاظمي ، شهيد محسن گنجي زاده وشهيد محمد بروجردي در خرداد1362 رسما به فرماندهي تيپ منصوب شده بود ،با تلاش همه جانبه براي آموزش،سازماندهي وآماده سازي نيروها از هيچ كوششي دريغ نمي ورزيد.بنا به صلاحديد فرماندهي محترم سپاه در تاريخ 29/4/1362 تيپ ويژه شهدا ماموريت يافت تا در عمليات برون مرزي والفجر 2 كه در منطقه حاج عمران انجام مي‌گرفت شركت نمايد. در اين عمليات شهيد كاوه با هدايت قوي رزمندگان، اهداف از پيش تعيين شده تيپ از جمله ارتفاعات 2519 را با موفقيت به تصرف درآورد.


همزمان با عمليات والفجر 4 ماموريت پاكسازي محور سردشت از لوث وجود ضدانقلاب (دمكراتها و منافقين) به اين تيپ واگذار شد. رزمندگان غيور و سلحشور نيز ضمن تسلط به ارتفاعات مرزي كوه سير، قوري، تالشو روستاي اسلام آباد، مركز راديويي منافقين و مقر دمكراتها را تصرف كردند. تيپ ويژه شهدا سال 63 در عمليات بدر همراه با ساير يگانهاي سپاه، با دشمن تا دندان مسلح جنگيد و در تاريخ 23/4/64 در عمليات قادر (همراه با يگانهايي از ارتش جمهوري اسلامي) در جبهه شمالي سيدكان عراق باعث بر هم زدن آرايش نظامي دشمن گرديد. همچنين در عمليات پشتيباني والفجر 9 كه در منطقه چوارته عراق انجام گرفت، در انهدام قواي دشمن و تصرف بخشي از خاك آنان نقش موثر داشت، كه هر كدام نشاني از دلاوريها و حماسه‌آفريني شهيد كاوه و يارانش را در خود ثبت كرده است. 

ويژگيهاي اخلاقي  

صفات ارزنده و ويژگيهاي ايماني كه اين شهيد داشت باعث شد كه خود را وقف انقلاب كند و با اهميتي
كه كردستان براي وي داشت خود را فرزند كردستان معرفي مي‌كرد. روحيه والا و انساندوستي او به قدري در اطرافيان اثر مي‌گذاشت كه با وجود تبليغات سوء دشمنان و ايجاد جو مسموم عليه آن شهيد و يگان تحت امرش، هنگامي كه به درجه رفيع شهادت نايل شد، مردم مهاباد با پاي برهنه زير پيكر پاك و مطهر سردار بزرگ خود بر سر و سينه مي‌زدند و اشك مي‌ريختند و ضدانقلاب را نفرين مي‌كردند. او با الهام از سخن خداوند كه در وصف مومنان بيان شده است: «اَشِدّاءُ عَلَي الكُفّار رُحَماء بَينَهم»، در قلب مردم و نيروها جاي گرفته بود و هيچ انگيزه‌اي جز خدمت به انقلاب و احياي ارزشهاي الهي نداشت. شهيد كاوه در عين حال كه تمام اوقاتش را براي مبارزه به كار مي‌بست، از پرداختن به تكاليف ديني و انجام مستحبات نيز غافل نبود. او از مروجين قرآن كريم بود و با عشق خالصانه به اسلام و مكتب، آيات جهاد را تلاوت مي‌كرد و در صحنه جنگ و مقاتله با دشمنان، آن را در عمل تفسير مي‌نمود. روحيه اطاعت‌پذيري و ولايتي، هوش سرشار و چابكي در عمليات، مسلح بودن به سلاح تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بي‌باكي، ساده زيستي و صميميت با نيروها از جمله ويژگيهاي شخصيتي آن شهيد والامقام است.

با وجودي كه در مقابل ضدانقلاب سازش‌ناپذير، جسور و با شهامت بود، اما در داخل تيپ با نيروهاي تحت امر خود برخوردي بسيار متواضعانه و باصفا و صميمي داشت و همين تواضع او سبب شده بود كه محبوبيت خاصي در بين نيروها داشته باشد. شهيد كاوه در قلب نيروهاي بسيجي و سپاهي جاي داشت. او مصداق بارز تلفيق محبت و قاطعيت در امر فرماندهي نظامي بود. روزي يكي از نزديكان وي به منطقه آمده بود. يكي از برادران تقاضا كرد كه كار مناسبي به او محول كند، شهيد كاوه پاسخ داد: همه بسيجي‌ها فاميل من هستند. در بعد آمادگي جسماني هيچ‌گاه از ورزش غافل نبود و با تشويق نيروها و حضور در مسابقات ورزشي، آمادگي رزمي نيروها را بالا مي‌برد. همواره براي تشويق بچه‌ها مي‌گفت: موفقيت من در كوههاي بلند كردستان مديون ورزش است. او چريكي زبده بود كه در عمل و جنگ چريك شده بود نه با درسهاي تئوري.

شهيد كاوه هميشه راهگشاي عمليات بود، هرجا كه كار گره مي‌خورد او رهگشا بود و هر كجا كه از عزم و اراده رزمندگان كاسته مي‌شد، اراده پولادين او به همه آن عزيزان، روحيه‌اي تازه مي‌بخشيد. او براي اينكه بتواند عمليات را بهتر هدايت كند با سلاح پيشاپيش رزمندگان حركت مي‌كرد. با اينكه بارها در صحنه‌هاي عملياتي مجروح شده بود، ولي هميشه قبل از بهبودي، به منطقه باز مي‌گشت و در برخي از مواقع نيز نيروها او را با سر و بدن باندپيچي شده مي‌ديدند كه در ميانشان حاضر مي‌شد و آماده پذيرش ماموريت و اجراي عمليات بود.


سرتيپ شهيد حسن آبشناسان – فرمانده لشكر 23 نوهد – مي‌گويد: اگردر دنيا يك چريك پاكباخته و دل باخته به اسلام و حضرت امام(ره) وجود داشته باشد، محمود كاوه است و هر رزمنده‌اي كه بخواهد خوب پخته و آبديده شود بايد با تيپ ويژه شهدا پيش برود. او داراي فضايل روحي و اخلاقي ويژه‌اي بود و انجام كار خالصانه و بي‌ريا را سرلوحه زندگي خود قرار داده بود. عموماً كم سخن مي‌گفت و بيشتر عمل مي‌كرد و همواره سعي مي‌كرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود و ارتشيان نيز او را از خود مي‌دانستند. اين خصال و روحيات فرماندهي بود كه تيپ شهدا را به آنجايي رساند كه مقام معظم رهبري درباره اين يگان و شهيد كاوه فرمودند: تيپ ويژه شهدا كه ايشان فرماندهي‌اش را برعهده داشتند يكي از واحدهاي كارآمد ما محسوب مي‌شد. ... او در عمليات گوناگون شركت داشت و كارآزموده ميدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم، اداره واحد، مديريت قوي، دوستي و رفاقت با عناصر لشكر، از لحاظ معنوي، اخلاق، ادب، تربيت، توجه و ذكر، يك انسان جوان، اما برجسته بود. ... اين وجوان (شهيد كاوه) جزو عناصر كم‌نظيري بود كه او را در صدد خودسازي يافتم. حقيقتاً اهل خودسازي بود، هم خودسازي معنوي و اخلاقي و تقوايي و هم خودسازي رزمي. 

نحوه شهادت 

دهم شهريور ماه 1365، روزي كه روح اين سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقيه‌الله الاعظم(عج) در عمليات كربلاي 2 بر بلنداي قله 2519 حاج عمران به پرواز درآمد، دل صخره و كوه، ياد و خاطره شجاعت او را در خود ثبت كرد. آن روز، كاوه مزد جهاد را كه شهات بود، دريافت كرد و به بارگاه عزالهي فراخوانده شد. خصال و ويژگيهاي درخشنده او در تمام مدت خدمتش و در تصدي مسئوليتهاي مختلف درسي است بس بزرگ براي همه سربازان اسلام و پاسداران انقلاب اسلامي، تا با به كارگيري آنها و آراسته شدن به آن سجاياي اخلاقي، نمونه هايي از لشكريان مخلص حضرت بقيةالله العظم(عج) باشند و خود را براي دفاع از حريم اسلام و ارزشهاي متعالي آن، همواره مهيا و آماده سازند. 

حركت فرمانده تيپ 155 شهدا به سوي شهادت   

در وضعيت فوق طاقت و شدت دشواري كه نيروهاي عمل كننده خواه ناخواه با آن مواجه بودند و سبب شده بود پيروزي را نيز دور از دسترس ببينند، تيپ ويژه 155 شهدا، به خصوص فرمانده آن ، مؤمنانه و شجاعانه در عرصه درگيري وارد شدند. شهيد اميري مقدم، راوي مركز مطالعات و تحقيقات جنگ در اين
تيپ، در گزارش خودش از عمليات كربلاي 2، درباره حركت نيروها براي ادامه عمليات و سرانجام آن، چنين روايت كرده است: «تغييرات انجام شده در طرح مانور و عدم موفقيت كامل تيپ ويژه 155 شهدا در عمليات شب گذشته، موجب ترديد در مسئولان، خصوصاً فرماندهان اين تيپ شده بود. اين ترديد اگرچه در خود فرمانده تيپ (برادر محمود كاوه) نيز وجود داشت ولي وي با توجه به حساسيت زمان و مصلحت كُل عمليات، اين ترديد را بروز نمي داد و به همين دليل تصميم گرفت براي زدودن ترديدها و تقويت روحيه عملياتي در افراد تيپ، به همراه نيروهاي عمل كننده در منطقه درگيري حاضر شود. وقتي كه مسئولان تيپ از اين تصميم آگاه شدند درصدد برآمدند كه وي را از اين عمل باز دارند. فرمانده يكي از گردان ها (برادر صلاحي) براي منصرف كردن وي، مي گويد: «شما اين كار را نكنيد، آتش دشمن زياد است، مسير، بدمسيري است، خداي نكرده طوري مي شود. «فرماندهي در جواب مي گويد: «خب، اگر اين طور است، ما هم شهيد مي شويم. اگر كار مثل شب گذشته بشود، ما هم حاضريم امشب شهيد شويم.» به همان اندازه كه خود وي در رفتن به خط درگيري مصمم بود، ساير مسئولان تيپ مخالف بودند.مكالمه زير كه در آخرين دقايق قبل از عزيمت برادر كاوه به منطقه و در هنگام پوشيدن پوتين، بين وي و قائم مقام تيپ (برادر منصوري) انجام گرفت، بيانگر اين واقعيت است كه ايشان چه قدر به رفتن و ديگران چه اندازه در بازداري وي مصمم بوده اند. متن مكالمه  اين چنين است: منصوري: رفتن شما نه به نفع اسلام است و نه به نفع...

كاوه: نه

منصوري: اگر نظر شما اين است كه نيروهاي عمل كننده آدم قوي تري مي خواهند، من قوي نيستم ولي مي روم جلو و يكي ديگر را اينجا مي گذارم.

كاوه: نه، من مي خواهم امشب، شما اينجا باشيد.

منصوري: من نمي خواهم.

كاوه: امشب كارها جور نمي شود.

منصوري: خب، اگر جور نمي شود با رفتن شما هم جور نمي شود.

كاوه: چه مي گويم! جور مي شود، ان شاءالله جور مي شود.

منصوري: البته اگر خدا بخواهد جور مي شود. شما هم اين جا كلي كار داريد: مسئله قرارگاه، هماهنگي توپخانه و...

كاوه‌: اين‌ها همه‌اش‌ حل‌ مي‌شود، اين‌ها مشخص‌ است‌.

منصوري‌ كه‌ از بحث‌ كردن‌ نتيجه‌ نمي‌گيرد، با پيش‌ كشيدن‌ تصميم‌ خودش‌ براي‌ رفتن‌ به‌ جلو، مي‌گويد: حالا در هر صورت‌ شما برويد، من‌ كار ندارم‌. من‌ هم‌ براي‌ انجام‌ مأموريت‌، گردان‌ امام‌حسين‌(ع‌) را برمي‌دارم‌ و مي‌روم‌.

كاوه‌: خُب‌، شما اين‌ كار را بكنيد.

منصوري‌: ولي‌ اين‌جا در مقر فرماندهي‌ تيپ كارها مي‌خوابد.

كاوه‌: مسئله‌اي‌ نيست‌، شما همين‌ اول‌ درگيري‌ كه‌ من‌ جلو هستم‌، اين‌جا باشيد.

منصوري‌ وقتي‌ باز هم‌ نتيجه‌ نمي‌گيرد، به‌طور جدي‌تري‌ مي‌گويد: آقاي‌ كاوه‌، مي‌خواهيد به‌ زور متوسل‌ بشويم‌؟ جلو رفتن‌ شما اصلاً درست‌ نيست‌، منطقي‌ نيست‌.

كاوه‌: امروز با روزهاي‌ ديگر فرق‌ مي‌كند، من‌ يك‌ چيزهايي‌ مي‌دانم‌، يك‌ چيزهايي‌ هست‌، مي‌دانم‌ ترديد هست‌.

منصوري‌: خُب‌، ترديد طبيعي‌ است‌، بايد باشد.

كاوه‌: خُب‌ اگر آدم‌ خودش‌ جلو باشد و يك‌ وقت‌ مسئله‌اي‌ پيش‌ آمد، مي‌تواند هم‌ پيش‌ خداي‌ خودش‌ و هم‌ پيش‌ خلق‌ خدا و....

برادر كاوه‌ سكوت‌ مي‌كند و براي‌ هدايت‌ گردان‌ امام‌حسين‌(ع‌) از سنگر فرماندهي‌ خارج‌ مي‌شود.»

راوي تيپ ويژه155شهدا سپس افزوده است :«به هنگام اعزام گردان ها براي انجام ما موريت ، ابتدا گردان امام حسين (ع)، سپس گردان امام سجاد (ع) درحالي كه فر ماندهي تيپ ( محمود كاوه )پيشاپيش آنها  قرار داشت ، حركت خود را براي تصرف ارتفاع 2519 آغازكردند. طبق طرح مانور قرار بود گردان امام حسين (ع) پايگاه هاي 1 و2 وگردان امام سجاد (ع) پايگاه هاي 3و4 را تصرف كنند . حساسيت دشمن نيز نسبت به شب اول كمتر شده بود .واحتمال جدي نمي داد در اين محور مجددا عمليات شود ، از اين رو اجراي آ تش وپرتاب منور آ نها نيز اندكي كاهش يافته بود . به هر ترتيب حدود ساعت يك بامداد كه نيروهاي پياده پس از پيمودن مسافت فاصله خط خودي تا دشمن به زير اهداف مورد نظر رسيدند تا با هماهنگي آ تش خودي در گيري را شروع كنند در همين حين گلوله خمپاره كنار برادر كاوه به زمين اصابت كرد واو در جاشهيد شد.»به‌ دنبال‌ شهادت‌ فرمانده‌ تيپ ويژه 155 شهدا (شهيد محمود كاوه‌) در منطقه‌ عملياتي‌ كربلاي‌2، از مراسم‌ تشييع‌ وي‌ در مشهد، روزنامه‌ كيهان‌ (16/6/1365) چنين‌ گزارش‌ داده‌است‌: در اين‌ مراسم‌ كه‌ با حضور مسئولان‌ استان‌ خراسان‌ و نيروهاي‌ نظامي ‌ و انتظامي‌ شهر مشهد برگزار شد، پيكر پاك‌ اين ‌ سردار اسلام‌ بر دوش‌ انبوهي‌ از اقشار مختلف‌ امت‌ حزب‌الله‌ مشهد تا بارگاه‌ ملكوتي‌ امام‌رضا(ع‌) تشييع‌ و پس‌ از طواف‌ ضريح‌ مطهر، طي‌ مراسمي ‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.» راوي‌ قرارگاه‌ حمزه‌ ـ‌ع‌_ (اسدالله‌ احمدي‌) به ‌ نقل‌ از فرمانده‌ لشكر 5 نصر (باقر قاليباف‌) نوشته‌است‌: «در مراسم‌ تشييع‌ جنازه‌ شهيد محمود كاوه‌، پدر وي‌ درخواست‌ حجت‌الاسلام‌ طبسي‌ توليت‌ آستان‌ قدس‌رضوي‌ را مبني‌بر اين ‌ كه‌ پيكر شهيد محمود كاوه‌ در حرم‌ مطهر حضرت‌ رضا(ع‌) و يا در يكي‌ از حجره‌هاي ‌ مخصوص‌ حرم‌ دفن‌ شود نپذيرفت‌ و گفت‌: «پسرم ‌ از ابتدا با بسيجي‌ها بوده‌ و بهتر است‌ در كنار آنها دفن‌ شود.» 

گوشه اي از وصيتنامه 

دشمن بايد بداند و اين تجربه را كسب كرده باشد كه هر توطئه‌اي را كه عليه انقلاب طرح‌ريزي كند، امت بيدار و آگاه با پيروي از رهبر عزيز، آن را خنثي خواهد كرد. آينده جنگ هم كاملاً روشن است كه پيروزي نصيب رزمندگان اسلام خواهد شد و هيچگاه ما نخواهيم گذاشت كه خون شهيدانمان هدر رود.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 1 مهر 1394 ساعت 21:37 | بازدید : 286 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )
دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود .

دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می ک

 

ند بدون اینکه حتی یک تومان پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند ولی ای کاش دختر از نگاه پسر می فهمید که او عاشق واقعی است.

 

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 1 مهر 1394 ساعت 21:36 | بازدید : 290 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

بهترین داستان های عاشقانه در سه علی سه

http://s2.picofile.com/file/7159855799/dastan_asheghane.jpg

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم…

می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از

ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه

زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…

تا اینکه یه روز

علی نشست رو به رومو

گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که

دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس

راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…

گفتم:تو چی؟گفت:من؟

.

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید

 

گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟

برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو

گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون

هنوزم منو دوس داره…

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…

گفت:موافقم…فردا می ریم…

و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من

بود چی؟…سر

خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت

فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون

گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره

هردومون دید…با

این حال به همدیگه اطمینان می دادیم

که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…

بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو

می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…

علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از

ناراحتی بود…یا از

خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می

شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش

گفتم:علی…تو

چته؟چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من

نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…

دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟

گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…

نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و

اتاقو انتخاب کردم…

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام

طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه

خودت…منم واسه خودم…

دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش

کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی

جیب مانتوام بود…

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه

رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…

توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام…

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم

ازت جدا می شم…

می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی

شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر

برام بی اهمیت بود که حاضر

بودم برگه رو همون جاپاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 1 مهر 1394 ساعت 21:36 | بازدید : 309 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

بهترین داستان های عاشقانه در سه علی سه

http://s2.picofile.com/file/7159855799/dastan_asheghane.jpg

همسرم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی ؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره ؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم . تنها دخترم آوا به نظر وحشت زده می آمد و اشک در چشمهایش پر شده بود . ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت ، آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود ! گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم : چرا چندتا قاشق گنده نمی خوری ؟ فقط بخاطر بابا عزیزم ! آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت : باشه بابا ، می خورم ، نه فقط چند قاشق ، همشو می خوردم ولی شما باید … آوا مکث کرد !!! بابا ، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم ، هرچی خواستم بهم میدی ؟ دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم ، قول میدم ، بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم ! ناگهان مضطرب شدم و گفتم : آوا ، عزیزم ، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی ! بابا از اینجور پولها نداره ! باشه ؟

.

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید


آوا گفت : نه بابا ، من هیچ چیز گران قیمتی نمیخوام ! و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو خورد ! در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن عصبانی بودم ! وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد ؛ انتظار در چشمانش موج میزد . همه ما به او توجه کرده بودیم و آوا گفت ، من میخوام سرمو تیغ بندازم ، همین یکشنبه !!!

تقاضای او همین بود !!!

همسرم جیغ زد و گفت : وحشتناکه ! یک دختربچه سرشو تیغ بندازه ؟ غیرممکنه !!! گفتم : آوا ! عزیزم ، چرا یک چیز دیگه نمی خوای ؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین میشیم . خواهش می کنم ، عزیزم ، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی ؟

سعی کردم از او خواهش کنم ولی آوا گفت : بابا ، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود ؟ آوا اشک می ریخت و میگفت شما به من قول دادی تا هرچی میخوام بهم بدی ، حالا می خوای بزنی زیر قولت ؟

حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم و گفتم : مرده و قولش !!! مادر و همسرم با هم فریاد زدن که : مگر دیوانه شدی ؟ آوا ، آرزوی تو برآورده میشه !!!
صبح روز دوشنبه آوا رو با سر تراشیده شده و صورتی گرد به مدرسه بردم ! دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشایی بود . آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد و من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم .

در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت : آوا ، صبر کن تا منم بیام !!! چیزی که باعث حیرت من شد ، دیدن سر بدون موی آن پسر بود ، با خودم فکر کردم ، پس موضوع اینه !!! خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت : دختر شما ، آوا ، واقعا فوق العاده ست و در ادامه گفت : پسری که داره با دختر شما میره ، پسر منه ! اون سرطان خون داره !!! زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه و ادامه داد : در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد و بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده ! نمی خواست به مدرسه برگرده ، آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره ش کنن . آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده !!! اما ، حتی فکرشو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه !!!!!

آقا ! شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین !

سر جام خشک شده بودم و شروع کردم به گریه کردن !!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 1 مهر 1394 ساعت 21:21 | بازدید : 311 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

هم گفتن گلت رو آب برده
دیگه تنها شدی برا همیشه
کسی که دلشو زده به دریا
به این راحتیا پیدا نمیشه
بهم گفتن گلت رو آب برده کسی از جایه اون خبر نداره
دیگه باید بشینی تا یه روزی که دریا پرپرش رو پس بیاره
حالا میگن تو رو با دست بسته تو رو زنده ی زنده خاک کردن
نمیدونی که مادر چی کشیدم
منو با این خبر هلاک کردن
پر حرفم پر دردم عزیزم
ولی آغوشه من امنه هنوزم
بذار دستاتو وا کنم عزیزم
تو آغوشه تو راحت تر بسوزم
پر حرفم پر دردم عزیزم ولی آغوشه من امنه هنوزم
بذار دستاتو وا کنم عزیزم تو آغوشه تو راحت تر بسوزم

اگه دست تو رو نبسته بودن
میتونستی با یه لشکر بجنگی
تو بچه شیر این خاکی نترسی
تو میتونی که بی سنگر بجنگی
بگو تا داغ تازم تازه تر شه
بهت لحظه آخر آب دادن
آخه مادر برایه تو بمیره
که اینجوری تورو عذاب دادن
برا عکسات رو پام لالایی خوندم
شبای بی کسیو بیقراری
که جرعت کرده دستاتو ببنده بمیرم تو مگه مادر نداری
بهم برخورده مادر بغض دارم قسم خوردم دیگه دریا نمیرم
قسم خوردم گلم مثل خود تو منم با دستای بسته بمیرم
پر حرفم پر دردم عزیزم
ولی آغوشه من امنه هنوزم
بذار دستاتو وا کنم عزیزم
تو آغوشه تو راحت تر بسوزم
پر حرفم پر دردم عزیزم ولی آغوشه من امنه هنوزم
بذار دستاتو وا کنم عزیزم تو آغوشه تو راحت تر بسوزم

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 1 مهر 1394 ساعت 21:2 | بازدید : 346 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

خبرگزاری تسنیم، وابسته به سپاه پاسداران، نوشت در رژه امروز نیروهای مسلح ایران به مناسبت شروع "هفته دفاع مقدس"، در مقایسه با سال های پیش "تجهیزات و تسلیحات بسیار کمتر و محدودتری به نمایش درآمد و حتی بزرگانی همچون موشک شهاب ۳ هم غایب بودند".

این خبرگزاری سه شنبه ۳۱ شهریور تاکید کرد که در مراسم امروز، همچنین موشک بالستیک و نقطه زن فاتح ۳۱۳ (جدیدترین عضو خانواده موشک‌های بالستیک فاتح)، نمونه‌های چهارگانه موشک بالستیک فاتح ۱۱۰ و موشک‌های قیام و شهاب ۲ به نمایش در نیامده اند.

با توجه به اینکه معمولا برنامه ریزی برای مراسم رژه نیروهای نظامی، توسط خود این نیروها و با هماهنگی ستاد کل نیروهای مسلح صورت می گیرد، مشخص نیست مخاطب انتقاد خبرگزاری تسنیم، چه نهادی است

با توجه به اینکه معمولا برنامه ریزی برای مراسم رژه نیروهای نظامی، توسط خود این نیروها و با هماهنگی ستاد کل نیروهای مسلح صورت می گیرد، مشخص نیست مخاطب انتقاد خبرگزاری تسنیم، چه نهادی است.

مراسم امروز با حضور حسن فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه و عطاء الله صالحی فرمانده کل ارتش برگزار شد و در آن، حسن روحانی رئیس جمهور سخنرانی کرد.

خبرگزاری تسنیم در بخش دیگری از گزارش خود نوشته است که در مراسم امسال، "برخلاف تمام سنوات گذشته" سیستم های راداری داخلی یا خارجی، هواپیماهای بدون سرنشین و سیستم های موشکی ضدهوایی همچون صیاد، سام ۲، یازهرا و حرز نهم به نمایش درنیامده است.

این خبرگزاری افزوده که "حتی امروز نمایش هوایی جنگنده‌های نیروی هوایی ارتش و عملیات چتربازی هم لغو شده است".

رسانه های نزدیک به سپاه پاسداران، پیش از این دولت آقای روحانی را متهم کرده بودند که برای پیشبرد توافق هسته ای، به دنبال کاهش سطح فعالیت های نظامی و مشخصا موشکی ایران است.

در ایران، هر سال در روز ۳۱ شهریور به مناسبت سالگرد شروع جنگ ایران و عراق و "هفته دفاع مقدس"، رژه نظامی برگزار می شود.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 7 شهريور 1394 ساعت 22:50 | بازدید : 431 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )
زیبایی های سرزمین من؛
آبشارآب ملخ، یکی از عجیب‌ترین آبشارهای ایران است که ترکیبات خاص موجود در آب آن، تمام ملخ‌های مهاجم را درجا نابود می‌کند. این روستا و چشمه آن نیز به همین علت آب ملخ نام گرفته‌اند.
به گزارش گروه ایرانشناسی خبرگزاری دانا(داناخبر)،روستای آب ملخ در شهرستان سمیرم در 160کیلومتری جنوب غربی اصفهان قرار دارد. روستای آب ملخ در دامنه کوه دنا سرشار از چشمه‌سارهای گوارا و سرد و آبشارهای خروشانی است که آب خود را از ذوب شدن برف کوه دنا تامین می‌کند.
 
 
آبشارآب ملخ، یکی از عجیب‌ترین آبشارهای ایران است که ترکیبات خاص موجود در آب آن، تمام ملخ‌های مهاجم را درجا نابود می‌کند. این روستا و چشمه آن نیز به همین علت آب ملخ نام گرفته‌اند.
 
به گفته اهالی روستا سال‌ها قبل، وقتی مزارع گندم روستاهای اطراف مورد تهاجم ملخ‌ها قرار گرفت، از آب این چشمه بزرگ برای دفع آفت استفاده کردند و آنها را یکجا نابود کردند.
 
 
 
این آبشار به آبشار تخت سلیمان نیز معروف است. وجه تسمیه این منطقه به دلیل قطعه سنگ بزرگ و طبیعی است که به مانند یک پل روی رودخانه آب ملخ قرار گرفته است و دو دره را به یکدیگر متصل می‌کند.
 
برخی از اهالی این منطقه اعتقاد دارند که این پل به مانند یک تخت، محل استراحتگاه حضرت سلیمان بوده است. منظره خیال انگیز و بی مانند تخت سلیمان روی رودخانه آب ملخ همچون تخت طاق مانندی که بر بالای رودخانه قرار گرفته است مانند پلی زیبا و طبیعی مسافران و گردشگران را به غار داخل کوه هدایت می‌کند.از دهانه غارطبیعی که در تخت سلیمان وجود دارد، چشمه‌ای با آب زلال و گوارا می‌جوشد و از اطراف این تخت به رود پایین دست آن می‌پیوندد.
 
 
در محل تخت سلیمان، طی یک پدیده نادر طبیعی، آب رودخانه ماربر برای مدتی ناپدید شده و سپس کمی جلوتر در بستر خود هویدا می شود.
 
این پدیده منحصر بفرد، صدها سال پیش طی ریزش عظیمی از کوه در این محل ایجاد شده و جلوی عبور آب را مسدود کرده است. سپس جریان آب توانسته در همان بستر قبلی خود راهی تونل مانند به طور تقریبی هشتاد متر باز کرده و به جریان خود ادامه دهد اما آنچه که زیبایی خاصی به این پدیده بخشیده است وجود چشمه یا سرابی با آبدهی فراوان است که از دیواره های شمالی بالای سقف تونل خارج شده به شکل آبشاری آبپاش مانند، هر دو دهانه تونل را پوشانده است. در حقیقت آب ملخ نام همین آبشار یا سراب خروشان است.
 
 
آبشار آب ملخ از دو بخش تشکیل شده است. اولین قسمت آن سرچشمه آبشار است که از دل کوه بیرون می‌آید و بخش دیگر که در زیر سرچشمه آن قرار گرفته، طاقدیسی سبز رنگ است که مثل پل روی رودخانه ماربر خم شده است.
 
پشت آبشار پرتگاه خطرناک و زیبایی وجود دارد که آب ملخ را به یکی از خطرناک‌ترین آبشارهای ایران تبدیل کرده است. بهترین زمان بازدید از آبشار آب ملخ فصل‌های بهار و تابستان است.
 
 شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید که موقعیت جغرافیایی روستای آب ملخ مانع از آن می شود که آفتاب بیش از سه ساعت در این روستا توقف کند. بنابراین، شما در آب ملخ ظرف سه ساعت هم طلوع خورشید را خواهید دید و هم  غروب آن را. به همین دلیل است که این روستا به روزستای نیمروز نیز معروف است.
 
 
مسیر دسترسی
 
اگر از سمت استان اصفهان راهی آب ملخ می شوید، باید از شهرهای اصفهان و سمیرم بگذرید و این شهر را به سمت یاسوج  ترک کنید. در جاده سمیرم- یاسوج، بلافاصله بعد از روستای چهار راه، جاده ای خاکی می بینید که در مسیر آن دو دوراهی وجود دارد. در هر دو مورد راه سمت چپ را در پیش بگیرید و حدود 7 کیلومتر در آن پیش بروید، تا به روستای آب ملخ برسید. روستایی در شمالی ترین قسمت خط الراس دنا و مردمی که اصالتشان بختیاری است.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
رباینده دکل نفتی پیدا شد
پنج شنبه 5 شهريور 1394 ساعت 22:22 | بازدید : 534 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

نادر قاضی پور،نماینده مردم ارومیه در مجلس مدارکی در خصوص پرونده دکل گمشده در اختیار خبرگزاری خانه ملت قرار داد.

 
رباینده دکل نفتی پیدا شد +تصاویر
   
 

به گزارش افکارخبر، نادر قاضی پور، نماینده مردم ارومیه درباره پرونده دکل گمشده مدارکی را در اختیار خبرگزاری خانه ملت قرار داد که به شرح زیر است:

الف) عکس مربوط به "آ.ش " و عمر کامل آل سواده می‌ باشد که بر روی دکل گمشده یا همان دکل "شرکت دین" یا همان دکل "فورچونا" و در کشور ترکیه گرفته شده است.

1- آقای "ش"، کارمند اخراجی شرکت ملی حفاری (اهواز) بوده و علت اخراج ایشان، ارائه فاکتوری صوری و جعلی نسبت به خرید 10 دستگاه مخزن اسید از کارخانه مخزن‌سازی اراک،‌ به شرکت ملی حفاری (اهواز) بوده است.

ایشان مالک شرکت حفاری "سپنتا بین‌الملل" و شرکت‌های متعدد اقماری نفتی دیگر، در داخل و خارج از کشور می‌باشد.

2- جالب اینجاست که آقای "ش" در عین حال، حدود 8 سال "مشاور عالی مدیرعامل" شرکت تاسیساتی دریایی بوده‌اند! و دستور پرداخت کلیه وجوه دکل گمشده به "شرکت دین" را ایشان شخصاً صادر کرده‌اند.

3- وفق قرارداد اولیه و مطابق عرف و رویه معاملا دکل‌های نفتی دست دوم، می‌بایستی قبل از تحویل دکل، فقط 20 درصد وجه‌المعامله به شرکت فروشنده پرداخت می‌گردیده است، ولی قرارداد مزبور توسط آقای شیرانی با قرارداد دیگری که خریدار را موظف و ملزم به پراخت 100 درصد قیمت دکل در ابتدای معامله و قبل از تحویل دکل می‌نماید، تعویض گردیده است که متن هر دو قرارداد متعاقباً تقدیم خواهد گردید.

4- متاسفانه طبق اخبار واصله، رسید دریافت و تحویل دکل هم به طرف خارجی داده شده است!

فلذا احتمالاً از طریق دادگاه‌ها ون مراجع بین‌المللی نیز قادر به استرداد وجوه و یا تحویل گرفتن دکل نمی‌باشیم.

5- آقای "عمر کامل آل سواده" مدیرعامل شرکت "دین" می‌باشد که چندین بار به دعوت آقای "ش" و به صورت محرمانه به ایران آمده و مهمان ویژه و خصوصی آقای "ش" بوده است. ایشان اردنی‌الاصل می‌باشد و درست قبل از معامله دکل، "شرکت صوری دین" را گویا در انگلستان تاسیس و ثبت می‌نماید.

6- آقای عمل کامل آل سواده، سال‌ها مشاور حقوقی آقای "ش"  در شرکت‌های خارجی ایشان بوده است.

7- همانطوری که ملاحظه می‌فرمایید فرم ایستادن این دو و قرابت فیزیکی خاص ایشان هنگام عکس گرفتن، حکایتی فراتر از یک رابطه تجاری سالم را به ذهن متبادر می‌نماید و از طرفی لبخند معنادار و عمیق ایشان، می‌تواند حاکی از سود سرشاری باشد که هر دو طرف را به غایت و تمامی، سیراب نموده است.

8- مبالغی که آقای "ش" دستور پرداخت آنها در وجه شرکت دین یا مدیرعامل آن را صادر نموده‌اند.

تاریخ

معادل ...... دلار

15/7/2012

17.400.000

25/12/2012

40.000.000

12/02/2013

29.600.000

جمع کل

87.000.000

 

 

ب) عکس زیر مربوط به نمایی دیگر از دکل گمشده و گرفته شده در کشور ترکیه می‌باشد.

 

ج) عکس مربوط به آقای "ش" و دو نفر دلال آمریکایی و هلندی می‌باشد که روی دکل گمشده ایستاده‌اند.

1- ایستادن تنگاتنگ و حالت دستان این سه نفر و همچنین لبخند خاص آنها، حاکی از آینده‌ای به ظاهر روشن برای ایشان و به ظاهر تاریک برای بیت‌المال کشور اسلامی عزیزمان، ایران است.

گفتیم به ظاهر، چون باطن امور را عدالت رقم خواهد زد که این وعده الهی و رویه تاریخ بوده است.

2- این دو دلال، گویا مقدمات حمل دکل را به کشور مکزیک فراهم آورده‌اند، جایی که دکل خریداری شده با هزینه بیت‌المال، هم‌اکنون در آنجا مشغول به کار است!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سه شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 13:55 | بازدید : 410 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

بی اعتمادم کن به همه ی دنیا اینکه با من باش
کنار من تنها، کنار من تنها، کنار من تنها
از اولین جملت، فهمیده بودم زود
عشق های قبل از تو سوء تفاهم بود
اونقدر می خوامت همه باهات بد شن
با حسرت هر روز از کنار ما رد شن

حالم عوض میشه، حرف تو که باشه
اسم تو بارونه، عطر تو همراشه
اون گوشه از قلبم، که مال هیچکس نیست
کی با تو آروم شد، اصلا مشخص نیست

بی اعتمادم کن به همه ی دنیا اینکه با من باش
کنار من تنها، کنار من تنها، کنار من تنها
از اولین جملت، فهمیده بودم زود
عشق های قبل از تو سوء تفاهم بود
اونقدر می خوامت همه باهات بد شن
با حسرت هر روز از کنار ما رد شن

حالم عوض میشه، حرف تو که باشه
اسم تو بارونه، عطر تو همراشه
اون گوشه از قلبم، که مال هیچکس نیست
کی با تو آروم شد، اصلا مشخص نیست


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0