.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

هزار سال قبل مرد اولین نفر از ما دفن شد سالهای بعد از آن 900 سال قبل نواده او هم مرد 800 سال قبل نوه او هم مرد و مرد و مرد تا 16 سال قبل مادرم هم عمر اش را به پایان برد و حال به ما رسید نمی دانم شاید فردا شاید همین امشب شاید دیرتر یا زودتر و باز می ماند پسران من و پدران فردا این زندگی بد گونه در حرکت است و بدون دانستن ما عمرمان را با تیغ تیزاش می برد وای بر ما که بد غافل مانده ایم شاید روزی که مادرم را دفن می کردن هنگام پرپر کردن رز های زرد در دستم و ریختن آن در درون مزاراش قبل از اینکه خاکی بر رویش ریخته شود اصلا تصور بودن بدون او را نداشتم چشمانم پر از اشک بود و صدایم در نمی آمد احساس خفگی می کردم نمی دانم اما ماه ها گریه ام در نیامد و احساس خفگی همیشه با من بود تا شبی که کنارم امد بلی آمد اما نه در خواب بلکه در بیداری در شبی تنها مانده و جا مانده تا به یکباره بغضم از هم گسست و نفس گشیدم و او را خطاب به مهری دادم و از او نالان شدم که چرا تنهایم گذشت اما با آرامشی خاص دست بر سرم گشید و رفت و گفت فقط بدان خدایت خواست و اینک با توست حال اینکه اکنون 16 سال است که بر مزاراش می روم و هنوز زنده ام کاش نبودم اینک باید بدانم روزی من هم در ان جا و در کنار او و در قبر ای که 16 سال پیش خریده ام دفن می شوم قبلا نمی ترسیدم اما با گذشت زمان ترس بر تار و پودم نقش انداخته است چرا که ترس همان خواستن برای ماندن را تداعی می کند و این دنیا چه دامی ایست برای کسانی که همیشه قصد پرواز دارند .

عکس ‏‎Molaei Sa‎‏
عکس ‏‎Molaei Sa‎‏
عکس ‏‎Molaei Sa‎‏




:: بازدید از این مطلب : 522
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : دکتر مولایی
ت : یک شنبه 30 فروردين 1394
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی