عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 422
:: باردید دیروز : 889
:: بازدید هفته : 422
:: بازدید ماه : 6991
:: بازدید سال : 20264
:: بازدید کلی : 178485

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

یک شنبه 4 مرداد 1394 ساعت 19:33 | بازدید : 331 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )
خلبانی که صدام پیکرش را دو نیم کرد! +عکس
جوون ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش بود، در 25 سالگی استاد خلبان جنگنده اف 5 شد و در 27 سالگی به درجه سرگردی رسید و جزو افسران ارشد نیروی هوایی شد...
به این مطلب امتیاز دهید
7 0

سرویس مقاومت جام نیوز؛

جوون ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش بود، در 25 سالگی استاد خلبان جنگنده اف 5 شد و در 27 سالگی به درجه سرگردی رسید و جزو افسران ارشد نیروی هوایی شد.

 

شهید بابایی و شهید اردستانی جزو شاگرداش بودند. در سال 1347 برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا رفت و بین 400 دانشجوی خلبانی از کشورهای مختلف، رتبه اول رو کسب کرد و دانشجوی نمونه شد.

 

با شروع جنگ به کابوس صدام تبدیل شده بود و بیشتر تلمبه خونه ها و نیروگاه های برق عراق رو از کار انداخته بود.

 

طرح های عملیاتیش باعث شده بود صادرات روزانه بیش از 3 میلیون بشکه نفت عراق به صفر برسه؛ واسه همین وقتی بعد از بمبارون پادگان «العقره» عراق، اسیر گرفتنش، به دستور صدام برای ایجاد رعب و وحشت تو دل خلبان های ما، به فجیع ترین وضع شهیدش کردن و بعد بدنش رو دو نیم کردن و یک نیمه اش رو در نینوا و نیمه دیگرش رو در موصل دفن کردن.

 

بعدها روی این جنایت سرپوش گذاشتن و تا چند سال از اعلام سرنوشتش خودداری کردن تا این که بالاخره بعد از سال ها دوری از وطن، در سال 1381 پیکر پاکش به میهن بازگشت و به شکل باشکوهی تشییع و تدفین شد.

 

 

شهید سید علی اقبالی دوگاهه

 

 

 

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 27 تير 1394 ساعت 23:20 | بازدید : 432 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

احساس من درون غزل جا نمی شود...

 

 

 

بغضی که مانده در دل من وا نمی‌شود

 

حتی برای گریه مهیا نمی‌شود

 

بعد از تو جز صراحت این درد آشنا

 

چیزی نصیب این من تنها نمی‌شود

 

آدم بهانه بود برای هبوط عشق

 

اینجا کسی برا تو حوا نمی‌شود

 

دارم به انتهای خودم می‌رسم ببین

 

شوری شبیه باد تو برپا نمی‌شود

 

از من مخواه تا غزلی دست و پا کنم

 

احساس من درون غزل جا نمی‌شود...

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 27 تير 1394 ساعت 23:20 | بازدید : 436 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

از سایه ی سنگین تو من کمترم ایا!؟؟

 

 

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

 

 

حال همه خوب است- من اما نگرانم

 

 

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر

 

 

مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

 

چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست

 

 

صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟!

 

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

 

 

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

 

از سایه سنگین تو من کمترم آیا؟!

 

 

بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

 

ای عشق...! مرا بیشتر از پیش بمیران

 

 

آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 27 تير 1394 ساعت 23:20 | بازدید : 439 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

میشه ضامنم بشی یا اما رضا؟؟؟

 

 

 

دلم هوای حرمت را دارد

 

 

کاش کبوتری بودم

 

 

و به سویت پر می کشیدم...

 

 

میشه ضامنم بشی یا امام رضا؟؟؟

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 27 تير 1394 ساعت 23:19 | بازدید : 434 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

سیب سرخ...

ای سیب سرخ غلط زنان در مسیر رود

 

 

 

 

با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است

 

 

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است

 

چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود

 

 

گیرم که برکه ای نفسی عاشقت شده است

 

ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود

 

 

یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است

 

پر می کشی و وای به حال پرنده ای

 

 

کز پشت میله قفسی عاشقت شده است

 

آیینه ای و آه که هرگز برای تو

 

 

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است...

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 27 تير 1394 ساعت 23:19 | بازدید : 405 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

من از تو دل نمی برم اگرچه از تو دلخورم...

نگاه می کنم از هر طرف سوار تویی نشسته یک تنه بر صدرِ روزگار تویی

 

 

 

من از تو دل نمی بُرم اگر چه از تو دلخورم

 

اگر چه گفته ای تو را به خاطرات بسپرم

 

هنوز هم خیال کن کنار تو نشسته ام

 

منی که در جوانی ام به خاطرت شکسته ام ..

تو در سراب آینه شبانه خنده می کنی

 

من شکست داده را خودت برنده می کنی

نیامدی و سال ها نظر به جاده دوختم

 

بیا ببین که بی تو من چه عاشقانه سوختم

رفیق روز های خوب ، رفیق خوب روزها

 

همیشه ماندگار من همیشه در هنوزها

صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی

 

به لحظه ای که عشق را بدون من شناختی ...

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 27 تير 1394 ساعت 23:14 | بازدید : 423 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

یت...

 

 

 

چه کیفی دارد کسی باشد

 

 

که وقتی نام کوچکت را از ته دل صدا میکند

 

 

لبخندی روی لبانت نقش ببند

 

 

و تو آرام بگویی جانم؟

 

 

به گمانم اینطور که باشد...

 

 

تو حتی عاشق نامت میشوی

 

 

که از طرز صدا کردنش بفهمی

 

 

اسمت که هیچ، حتی وجودت

 

 

مالکیتش به اشتراک گذاشته شده

 

 

بین تو و اوی زندگیت!

 

 

چه لذتی دارد صدایی مدام

 

 

نامت را تکرار کند

 

 

و تا تو جانم بگویی،

 

 

بگوید امان از حواس پرتی

 

 

یادم رفت چه میخواستم بگویم

 

 

دوباره نامت را تکرار کند

 

 

و تو بدانی این بار هم

 

 

به شوق شنیدن جانم از زبانت صدایت کرده!

 

 

همیشه ابراز علاقه با گفتن

 

 

جانم، عزیزم، عشقم، نفسم نیست!

 

 

گاهی تمامی شیرینی یک حس

 

 

در گفتن نام

 

 

آن هم با "میم" مالکیت

 

 

خلاصه میشود...

 

 

تو هیچ میدانی

 

 

با همین سادگی های کوچک

 

 

اما دوست داشتنی

 

 

میشود خوشبخت بود و زندگی کرد...؟

 

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 27 تير 1394 ساعت 1:37 | بازدید : 414 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

عید فطر بر همه روزه داران مبارک باد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 18 تير 1394 ساعت 23:3 | بازدید : 392 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

تقویم: هلاكت عبدالملك بن مروان اموي

 

تقویم هجری قمری

روز واقعه:15 شوال
سال 86 هجری قمری

کلید واژه: 15 شوال، عبدالملك بن مروان، امویان


عبدالملك بن مروان بن حكم، پنجمين خليفه اموي و دومين حاكم تيره مرواني است كه در ماه مبارك رمضان سال 65 قمري پس از هلاكت پدرش مروان بن حكم، در شام به خلافت رسيد.[۱]

وي پيش از خلافت پيوسته ملازم مسجد بود و قرآن مجيد را بسيار تلاوت مي‌كرد و بدين جهت وي را "حمامه المسجد" مي‌گفتند. اما هنگامي كه به خلافت رسيد، قرآن را بر هم نهاد و گفت: سلام عليك، هذا فراق بيني و بينك.[۲]

عبدالملك بن مروان در آغاز خلافت خويش با دو قيامي كه منجر به پيروزي شده و موفق به تشكيل حكومت شده بودند، مواجه بود. نخست عبدالله بن زبير بود كه در مكهمعظمه قيام كرد و به پيروزي رسيده بود و علاوه بر حجاز و يمن بسياري از مناطق عراق و شام را نيز در اختيار گرفته بود. ديگري مختار بن ابي‌عبيده ثقفي بود كه با ياري و همراهي شيعيان در كوفه قيام كرد و علاوه بر اين شهر، بسياري از بخش‌هاي مياني و شمالي عراق را در استيلاي خود گرفته بود. ولي حكومت مختار بن ابي‌عبيده ثقفي، چندان دوام نيافت و بدست مصعب بن زبير برادر عبدالله بن زبير از ميان رفت و تمام سرزمين عراق نيز به حكومت آل زبير پيوست.

از آن زمان پيوسته ميان زبيريان و امويان درگيري و جنگ بود و اين وضعيت به مدت نه سال ادامه داشت و سرانجام، حجاج بن يوسف ثقفي از سوي عبدالملك بن مروان مكه معظه را سنگباران و آتش‌باران كرد و با تخريب خانه خدا و كشتار عظيم مردم، عبدالله بن زبير را در سال 73 قمري كشت و به حكومت چندين ساله وي پايان داد و از اين زمان سراسر مناطق اسلامي در تحت سيطره عبدالملك قرار گرفت. وي به مدت 21 سال حكومت كرد و سرانجام در پانزدهم شوال سال 86 قمري در دمشق، مقر خلافت امويان به هلاكت رسيد.[۳]

پس از وي چهار تن از فرزندان بلاواسطه و چندين نفر از فرزند زادگانش به خلافت رسيدند. درباره تاريخ وفات عبدالملك بن مروان، برخي چهارم[۴] و برخي نيز دهم شوال سال 86 قمري[۵] را ذكر كرده‌اند ولي اكثر مورخان، همان روز پانزدهم شوال را اختيار كرده‌اند.[۶]

روايت شد وي هنگامي كه به خلافت رسيد، صدقات و موقوفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و اميرمومنان امام علی بن ابي‌طالب علیه‌السلام را به امام زين العابدينعلیه‌السلام برگردانيد و آن حضرت را متولي آن‌ها نمود.[۷]


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 18 تير 1394 ساعت 23:2 | بازدید : 481 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

مروان بن حکم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
 
 

مَروان بن حکم بن ابی‌العاص ملقب به ابوالقاسم و بعداً به ابو عبدالملک، اولین خلیفه شاخه مروانیان از امویان بود که دوران حکومت چند ماهه در سال ۵-۶۴ هجری/۵-۶۸۴ میلادی داشت. وی محمد، پیامبر اسلام، را دیده و از صحابیون او است.[۱]

 

 

تولد[ویرایش]

مروان از زنی از حکم به نام آمنه بنت علقمه کنانیه به دنیا آمد و از تیره ابوالعاص قبیله بنی امیه بود. منابع عموماً تاریخ تولد مروان را ۲ یا ۴ هجری (۶-۶۲۳ میلادی) می‌دانند. اما قاعدتاً باید قبل از هجرت دنیا آمده باشد.[۱]

دوران خلافت عثمان[ویرایش]

او در دوران خلافت عثمان ازهیچ کاری برای آزار علویان دریغ نمینمود. وعلی ع وشیعیان اورا مورد آزار واذیت قرار نمود.

دوران خلافت علی علیه السلام[ویرایش]

وی در جنگ جمل هم پیمان عایشه و طلحه و زبیر بود. اما خود او بود که طلحه را کشت. زیرا معتقد بود که طلحه مقصرترین شخص در کشته شدن عثمان بود. او ناباورانه بعد از این جنگ با علی علیه السلام بیعت نمود.[۱]

دوران خلافت معاویه[ویرایش]

در این دوران وی والی بحرین و طی دو دوره گسسته والی مدینه بود. یکی در سال ۸-۴۱ هجری/۸-۶۶۱ میلادی و دیگری در ۷-۵۴ هجری/۷-۶۷۴ میلادی که به ترتیب در بار اول سعید بن عاص و در بار دوم ولید بن عتبه که هر دو اموی بودند، جانشینش شدند. وی در همین دوران املاکی از معاویه در مدینه گرفت به همراه نخلستانهای پر محصول فدک که بعداً مروان این زمینها را به دو پسرش عبدالملک و عبدالعزیز بخشید.[۱]

دانشنامه اسلام می‌نویسد احتمال دارد که معاویه بعدها به مروان در مورد آرزوهایش در مورد خانواده خودش مظنون شده باشد، چرا که تیره ابوالعاص از تیره حرب (پدربزرگ معاویه) پرجمعیت تر بودند. مروان بر طبق بلاذری، ۱۰ پسر و ۲ دختر داشت. همچنین در روایات آمده که وی، ۱۰ برادر و ۱۰ برادر زاده داشت. دانشنامه اسلام معتقد است که احتمالاً معاویه از ترس خاندان پرجمعیت ابوالعاص بود که زیاد بن سمیه را برادر ناتنی خود معرفی نمود و طی یک بدعت در دورانی که زنده بود، جانشینش را پسرش یزید عنوان کرد، علاوه بر آن به غیر از ولید بن عتبه، برادر زاده معاویه، معاویه شخصی با تجربه در خاندان حرب نمی‌دید، حال آنکه مروان در زمان اخراج بنی امیه از حجاز سنی بالا داشت و تنها کسی بود که در آن دوران در بنی امیه، محمد را دیده بود. (لقب شیخ الکبیر که در برخی منابع آمده، احتمالاً به وی که جایگاه و اعتباری خاص در بنی امیه داشت، اشاره می‌کند.)[۱]

پس از مرگ معاویه[ویرایش]

پس از مشکلات به وجود آمده در هنگام مرگ معاویه و به رسمیت نشناختن یزید از سوی شهرهای حجاز، مروان به ولید بن عتبه حاکم مدینه توصیه می‌کند تا کسانی که از بیعت تمرد می‌کنند را مجبور به این کار کند. پس از عقب نشینی لشکر مسلم بن عقبه مری از سوی شام و بازگشت آن به شام (اوایل سال ۶۴ هجری/پاییز ۶۸۳ میلادی)، بنی امیه (متشکل از آل عاص به سرکردگی عمرو بن سعید بن اشدق و آل ابوالعاص به سرکردگی مروان) که قبلاً هم از حجاز به بیرون رانده شدند اما توسط سپاه یزید دوباره برگشته بودند، بار دیگر به علت فشارهای طرفداران آل زبیر مجبور به تسلیم دارایی‌های خود در حجاز شده و به شام گریختند. مروان در سال ۶۸۴ میلادی به شام رسید و به جای رفتن به دربار معاویه بن یزید یا معاویه دوم (پسر یزید که دوران خلافت بسیار کوتاهی داشت) ابتدا به منطقه پالمیرا رفت. پس از مرگ معاویه بن یزید، حتی در شمال شام و فلسطین نیز اکثریت با هواداران آل زبیر بود و مروان که از حکومت خاندان خود ناامید شده بود قصد داشت با عبدالله بن زبیر بیعت کند. اما به اصرار عبیدالله بن زیاد، دوباره دلگرم شد. وی خود را به عنوان یک کاندید خلافت مطرح کرد و به نشستی در جابیه (کنگره الجابیه) رفت و مروان تحت حمایت رهبر قبیله جذام به نام روح بن زنباع، خلیفه امویان گردید و قرار شد که جانشینش خالد بن یزید بن معاویه یا عمرو بن سعید بن اشدق باشند. در ژوئیه یا اوایل آگوست ۶۸۴ میلادی، مروان به میمنت خلافت خود در شام و با یاری قبیله کلب و تحت یاری حسان بن مالک بن بحدل توانست قبیله قیس به رهبری ضحاک بن قیس فهری را شکست دهد. مدتی کوتاه پس از استقرار خلافت مروان در دمشق، وی با ام هاشم فاخته بنت ابی هاشم بن عتبه که بیوهٔ یزید بود و دو پسر از وی داشت ازدواج کرد. این ازدواج سیاسیِ، مروانیان را به آل ابوسفیان ارتباط می‌داد.[۱]

مروان جایگاهش را در فلسطین و شام مستحکم کرد. دوران کوتاه حکومت وی با لشکرکشی‌های زیادی همراه بود. اولین لشکر کشی به مصر و به منظور بیرون کردن عبدالرحمان بن عتبه فهری، عامل آل زبیر در مصر بود که مروان موفق شد وی را بیرون کند و در رجب ۶۵ هجرس/ فوریه-مارس ۶۸۵ میلادی، آنجا را برای خودش امن کند و پسرش عبدالعزیز را به حکومت آنجا گماشت. با وجود روایات گوناگون، به نظر می‌رسد که لشکریان مروان، در مقابل حمله مصعب بن زبیر به فلسطین مقاومت کردند. ممکن است لشکریان مروان خود نیز به فرماندهی حبیش بن دلجه به حجاز حمله کرده باشند اما توسط زبیریان از ربذه به شرق مدینه عقب نشینی کرده باشند.[۱]

مروان تلاشهایی برای تصرف عراق که در اختیار زبیریان بود نیز انجام داد و سپاهی به فرماندهی ابن زیاد فرستاد که مرکز قبیله قیس در قرقیسیه در جزیره را شکست دادند و وقتی به رقه رسیدند، اخبار مرگ مروان منتشر شد. علت مرگ مروان که در بهار ۶۵ هجری/۶۸۵ میلادی رخ داد، طاعونی بود که در شام شیوع پیدا کرد. روزهای متفاوتی برای مرگ مروان در منابع آمده مانند: ۷ مه ۶۸۵ میلادی، ۳ رمضان/۱۳ آوریل و ۲۹ شعبان-۱ رمضان/۱۱-۱۰ آوریل.[۱]

اکثر منابع محل دفن مروان را در دمشق می‌دانند. اما مسعودی در مروج الذهب و یعقوبی مکان دفنش را در سنبره در دریاچه طبره (محل اقامت زمستانی آل امیه) می‌دانند. طول دوران خلافتش را بین ۶ تا ۱۰ ماه ذکر می‌کنند. منابع سن وی در هنگام مرگ را حداقل ۶۳ می‌دانند، اما وی باید بیش از ۷۰ سال در این زمان داشته باشد.[۱]

مروان با لشکرکشی موفقیت آمیزی که به مصر داشت، توانست دو پسرش عبدالملک و عبدالعزیز را به عنوان جانشینی خود مطرح کند و عبدالملک جانشین وی شد و ظاهراً خالد بن یزید بن معاویه و عمرو بن سعید بن اشدق مخالفتی با این موضوع نداشتند.[۱]

زخمهایی که در طول عمر مروان بر روی بدن مروان بوجود آمده بود بر روی هیکلش اثر گذاشته بود و به او لقب خیط باطل (اشاره به قد دراز بیش از حد) داده بودند. خشونت و عدم رعایت آداب اجتماعی باعث شد که به وی لقب فاحش (بی پرده و ملاحظه) نیز داده شود. در قرنهای بعد برخی روایات ضد اموی برای وی ساخته شد که وی را طارد بن طارد (یاغی پسر یاغی) می‌نامیدند که اشاره به ماجرای تبعید وی و پدرش حکم به دستور محمد به شهر طائف دارد. به خاطر اینکه پسرش و ۵ تن از نوه‌هایش خلیفه شدند، به وی لقب ابوالجباریه نیز تعلق می‌گیرد. با این وجود دانشنامه اسلام از وی به عنوان یک فرمانده نظامی و یک زمامدار با کفایت و صبور و زیرک نام می‌برد که این ویژگی‌ها در اکثر نامداران آل امیه نیز یافت می‌شود. مروان از موقعیتی سخت و در حالی که قدرت خاصی در شام نداشت و عمدتاً در حجاز پست و مقام داشت توانست با اتکا به توانایی‌های فردی و با منسوب کردن پسرانش به خلافت، ۶۰ سال به عمر خلافت امویان بیفزاید.[۱]


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0